سلام علی آل یاسین...!(311)

مقدمه نشریه هادی شماره 123

 

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و ...

وأشهد أنّ محمّداً عبده المنتجب ورسوله المرتضي أرسله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدّين كلّه ولوكره المشركون..(و شهادت مي‏دهم كه محمّد (صلي الله عليه و آله و سلم) بنده خالص و برگزيده خدا و رسول پسنديده اوست. او را با هدايت و آيين حق فرستاد تا بر جميع اديان و مذاهب، پيروز گرداند؛ هر چند مشركان را خوش نياید)

 

اشارات

....

د. حقوق متقابل پدر و فرزند

 

 

تشويق‏هايي كه دين مقدّس اسلام براي انتخاب اسم نيكو و هماهنگ با فرهنگ ديني كرده، در همين راستا قابل توجه و تأمل است. امام صادق (عليه‌السلام) از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي‏كند كه آن حضرت فرمودند:

كسي كه چهار فرزند داشته باشد و هيچ يك از آنها هم نام من نباشد، به من جفا كرده است: «من ولد له أربعة أولاد لم يسمّ أحدهم باسمي فقد جفاني».[ وسائل الشيعه، ج21، ص392.]

از اين جهت خود امام صادق (عليه‌السلام) مي‏فرمايد: 

هر مولودي كه از ما به دنيا مي‏آيد، نام محمّد را براي او بر مي‏گزينيم و پس از هفت روز اگر خواستيم تغيير مي‏دهيم و اگر نخواستيم به همان نام صدايش مي‏كنيم: «لايولد لنا ولد إلاّ سمّيناه محمّداً فإذا مضي لنا سبعة أيّام فإن شئنا غيّرنا و إلاّ تركنا».[ همان، ج21، ص392]

امام كاظم (عليه‌السلام) فرمود:

نخستين نيكي انسان به فرزندش، انتخاب نام نيك است. بنابراين، هر يك از شما بايد نام نيك براي فرزند خود برگزيند: «أوّل ما يبرّ الرجل ولده أن يسمّيه بإسم حسن فليحسن أحدكم اسم ولده».[ كافي، ج6، ص18]

از جمله وصاياي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به علي(عليه‌السلام) شمارش حقوق والدين و فرزندان است كه در ضمن آن فرمود:

 

1. اسم نيكو براي او برگزيند: في وصايا النبيّ (صلي الله عليه و آله و سلم) لعلّي (عليه‌السلام) قال: «يا علي! حقّ الولد علي والده أن يحسن اسمه».

 

2. او را نيكو تربيت كند: «و أدبه».

 

3. در مجموع حركت‏هاي فردي و اجتماعي، او را در جايگاه شايسته‏اش قرار دهد: «و يضعه موضعاً صالحاً».

 

پدر نيز حقوقي بر فرزند دارد:

 

1. اينكه فرزند، پدرش را به اسم صدا نزند: «وحق الوالد علي ولده أن لايسمّيه باسمه».

 

2. در راه رفتن بر او جلو نيفتد: «ولايمشي بين يديه».

 

3. در جلوي او ننشيند: «ولايجلس أمامه».

 

4. با او به حمام نرود: «ولايدخل معه الحمام».

 

اي علي! خدا لعنت كند پدر و مادري را كه فرزندانشان را به سَمت عاق والدين شدن سوق مي‏دهند: «يا عليّ! لعن اللَّه والدين حملا ولدهما علي عقوقهما».

 

اي علي! هر وِزر و وَبالي كه به سبب عاق والدين شدن، دامنگير فرزند مي‏شود، به سبب عاق فرزند شدن، دامنگير پدر و مادر نيز مي‏شود: «يا عليّ! يلزم الوالدين من عقوق ولدهما مايلزم الولد لهما من عقوقهما».

 

اي علي! خدا رحمت كند پدر و مادري كه فرزند خود را به نيكي كردن به خويش و جلب رضايتشان سوق مي‏دهند: «يا علي! رحم اللَّه والدين حملا ولدهما علي برٍّ بهما».

 

اي علي! هركس پدر و مادرش را غمگين كند، خود را عاق والدين كرده است: «يا عليّ! من أحزن والديه فقد عقّهما».[ وسائل الشيعه، ج21، ص389.]

 

تذكّر:

 

يكم. آنچه در اين حديث ذكر شد، تنها بخشي از حقوقِ متقابل فرزندان بر والدين و والدين بر فرزندان است و بخش‏هاي ديگر آن در روايات ديگر آمده است.[ براي نمونه ر.ك: تحف‏العقول، ص263، رسالة الحقوق امام سجاد(عليه‌السلام]

 

دوم. از اين حديث استفاده مي‏شود كه حقوق، هميشه طرفيني است، نه يك جانبه؛ يعني اگر كسي حق دارد، تكليف هم دارد؛ چنان كه عامل تحقّق حق هركسي تكليف ديگران به برآوردن آن است.

 

«لايجري [الحقّ] لأحد إلاّ جري عليه ولايجري عليه إلاّ جري له. ولو كان لأحد أن يجري له ولايجري عليه لكان ذلك خالصاً للَّه سبحانه دون خلقه»[ نهج‏البلاغه، خطبه 216.]؛ حق، براي كسي جريان پيدا نمي‏كند، مگر آنكه بر ضدّ او نيز جاري مي‏شود و بر ضدّ كسي جاري نمي‏شود، مگر آنكه به نفع او نيز جريان مي‏يابد. اگر حق يك جانبه بود نه دو جانبه، چنين حقّي منحصراً در اختيار خداي سبحان است.

 

بنابراين، اگر پدر و مادر بر عهده فرزند حقوقي دارند، فرزند نيز بر عهده آنان

 

حقوقي دارد؛ اگر معلّم بر عهده شاگرد حق دارد، شاگرد نيز بر عهده معلّم حق دارد؛ اگر دولت بر ذمّه ملّت حقوقي دارد، ملّت نيز حقوقي دارند؛ اگر انبيا و اولياي الهي بر عهده امت حق دارند، امت نيز حق دارند كه انبيا در تعليم، تربيت و آشنا كردن آنان به معارف الهي تلاش كنند. حتي حقوق ذات اقدس اله بر بندگان (عبادت، شرك نورزيدن و... ) زماني لزوم پيدا كرد كه آنها را آفريد، نعمت‏هاي فراوان مادي و معنوي را براي آنها فراهم كرد، پيامبران، كتابها، شريعت‏ها و امامان را براي هدايت آنان فرستاد و بر اساس : كتب ربّكم علي نفسه الرحمة[سوره انعام، آيه 54. ذات اقدس اله هرگز مقهور هيچ قانوني نمي‏شود، بلكه خود، خالق و جاعل قانون است، كسي بر او حقّي پيدا نمي‏كند، اگر حقي بر اوست، حقّي است كه طبق حكومت بعضي اسما بر برخي ديگر، خود او بر خودش واجب كرده است.

 

]، نه تنها خود را به رحمت ابتدايي در دنيا ملزم كرده، بلكه در قبال اعتقاد، اخلاق و اعمال صحيح، پاداش دنيوي و اخروي را نيز بر خود واجب دانسته است:

 

فأمّا حقّ اللَّه الأكبر فإنّك تعبده لاتشرك به شيئاً، فإذا فعلتَ ذلك بإخلاص جعل لك علي نفسه أن يكفيك أمر الدّنيا و ال‏آخرة و يحفظ لك ما تحبّ منهما.[ تحف‏العقول، ص256، رسالة الحقوق امام سجاد (عليه‌السلام)]

 

ه . آثار رواني اسم

 

يكي از اسرار تأكيد اسلام بر انتخاب نام نيكو، آثار رواني نام بر انسان است. بدون شك، اسم‏هاي هماهنگ با هر فرهنگي تأثير مطابق با همان فرهنگ را دارد؛ مثلاً گاهي مشاهده مي‏شود در نظام ارباب و رعيتي كه ارباب همه كاره رعيت است و حتي انتخاب نام او را نيز بر عهده دارد، نام‏هايي براي بردگان و رعاياي خود انتخاب مي‏كنند كه اثر قهري شنيدن و به كار بردن آن نام‏ها، احساس حقارت و خودكم‏بيني است؛ لذا هرگز بردگان اجازه مخالفت يا اظهار رأي در برابر خواجگان را به خود نمي‏دهند.

 

دين مقدّس اسلام از اين قانون غريزي و طبيعي بهره‏برداري صحيح كرده، فرموده است: نامي را برگزينيد كه بيانگر هماهنگي شما با نظام هستي در عبوديت محض[(فقال لها و للأرض ائتيا طوعاً أو كرهاً قالتا أتينا طائعين)؛ پس به آسمان و زمين گفت: مطيعانه يا مكرهانه بياييد. گفتند: [همراه با مجموعه هستي] مطيعانه آمديم (سوره فصّلت، آيه 11)، (إن كلّ من في السَّموات و الأرض إلاّ ءاتي الرّحمن عبداً)؛ در آسمان‏ها و زمين كسي نيست مگر آنكه بنده‏وار [به سوي ]خداي رحمان مي‏آيد (سوره مريم، آيه 9). ] باشد: «أصدق الأسماء ما سمّي بالعبودية و أفضلها أسماء الأنبياء».[ ـ كافي، ج 6، ص 18؛ وسائل الشيعه، ج21، ص391.] از اين رو در اسلام بر نام‏گذاري اسم‏هايي نظير «عبداللَّه»، «عبدالرحمن» و... تأكيد شده است.

 

قهرمان مدينه و مهجور ديار ربذه، حضرت ابوذر ِ پس از بازگشت از تبعيد شام و پيش از تبعيد به سرزمين بي‏آب و علف ربذه، وقتي بر عثمان وارد شد، عثمان (شايد براي تحقير) خطاب به وي گفت: يا جنيدب! ابوذر گفت: من جنيدب بودم، رسول اللَّه (صلي الله عليه و آله و سلم) مرا «عبداللَّه» ناميد و من نامي را كه او برايم برگزيد ترجيح دادم.[ شرح نهج‏البلاغه، ج3، ص42، ذيل خطبه 43] اينكه رهبران ديني فرموده‏اند: نام نيكو انتخاب كنيد كه در قيامت به همين نام‏هايتان خوانده مي‏شويد[ـ قال رسول اللَّه (صلي الله عليه و آله و سلم): «استحسنوا أسماءكم فإنّكم تدعون بها يوم القيامة، قم يا فلان بن فلان إلي نورك و قم يا فلان بن فلان لا نور لك»(كافي، ج6، ص19.] يا فرمودند: در روز قيامت منادي ندا مي‏دهد: هر كس نامش محمّد است، به سبب كرامت هم نام خود (محمّد (صلي الله عليه و آله و سلم)) داخل بهشت شود،[  قال رسول اللَّه (صلي الله عليه و آله و سلم): «استحسنوا أسماءكم فإنّكم تدعون بها يوم القيامة، قم يا فلان بن فلان إلي نورك و قم يا فلان بن فلان لا نور لك»(كافي، ج6، ص19] شايد ناظر به همين اثر قهري اسم بر روي انسان باشد كه او را شبيه سمي هم‏نام) خود مي‏كند؛ چنان كه از آن سو اگر كسي هم نام با جنايتكار معروفي باشد، از تشبّه به او در امان نيست.

اميرمؤمنان (عليه‌السلام) مي‏فرمايند:

اگر بردبار نيستي، خود را به بردباري وادار؛ زيرا كمتر كسي هست كه خود را همانند گروهي گرداند و در زمره آنان قرار نگيرد: «إن لم تكن حليماً فتحلّم، فإنّه قلّ من تشبّه بِقَوْم إلاّ أوشك أن يكون منهم».[ نهج‏البلاغه، حكمت 207]

تذكّر: عمده آن است كه كسي با نام خوب وارد صحنه قيامت گردد. توجه به اين نكته نيز لازم است كه هرچند نام عادي افراد را ديگران در كودكي انتخاب مي‏كنند، ولي نام حقيقي آنها را عقايد، اخلاق و رفتارهاي فقهي و حقوقي آنان مي‏سازد؛ چنان كه صورت واقعي آنها را نيز سيرت حقيقي آنان به بار مي‏آورد، نه اقليم خاص. اشخاص صالح با صورت سفيد و زيبا ونام نيكو محشور مي‏گردند وافراد طالح با صورت سياه و زشت و نام بد محشور مي‏شوند؛ مثلاً عبدالرحمن بن ملجم مرادي هرچند نام خوبي داشت، ولي با چهره كريه و نام بد نظير عبدالشيطان وارد محشر مي‏گردد.

و. طمع دشمن براي نفوذ در حيطه فرهنگ

يكي از راه‏هاي تهاجم فكري و نفوذ دشمن، در اختيار گرفتن زمام امور جامعه در حوزه نام‏گذاري، فرهنگ كاربرد كلمات در محاورات و گفت‏وگوها، قطع ارتباط نسل حاضر با نسل‏ها و افتخارات گذشته است كه نمونه‏هايي از آن را در دوران سياه ستمشاهي پهلوي ديده‏ايم. تبديل تاريخ اسلامي به تاريخ شاهنشاهي و زنده كردن نام پادشاهان اسلام ستيزي همانند خسرو پرويز، مسئله ساده ملّي نبود، بلكه راهي براي قطع ارتباط فرهنگي نسل حاضر و نسل‏هاي بعد با مفاخر تاريخي اسلام بود. همين سياست را دربار سياه ستم پيشه اموي نيز با خاندان اهل‏بيت عصمت و طهارت (عليهم‌السلام) پيش گرفته بود.

يكي از جنايات معاويه ملعون كه پس از او نيز ادامه يافت، مبارزه با ميراث گرانبار علوي، حتّي مبارزه با نام مبارك علي(عليه‌السلام) بود. ابن عساكر از ابوقبيل نقل مي‏كند:

معاويه در هر قبيله‏اي مأموري گمارده بود كه در مجالس مي‏گشت و فرياد برمي‏آورد كه آيا شب گذشته در ميان شما كسي متولد شد؟ آيا كسي مُرد؟ آيا مهماني بر شما وارد شد؟ اگر مي‏گفتند آري، مي‏گفت: بر مولود تازه چه نامي نهاده‏اند؟ نامش را يادداشت مي‏كرد. همين‏طور نام مهمان‏ها را مي‏نوشت و سرانجام به ديوان مي‏رفت و اسامي را در ديوان ثبت مي‏كرد؛ قال أبوقبيل: كان معاوية قد جعل في كلّ قبيل رجلاً و كان رجل منّا يكنّي أباالجيش [أبوالجيش]، يصيح في كلّ يوم فيدور علي المجالس: هل ولد فيكم الليلة ولد؟ هل حدث الليلة حدث؟ هل نزل بكم الليلة نازل؟ فيقولون: ولد لفلان غلامٌ ولفلان. فيقول: فما سُمّي؟ فيقال فيكتب. فيقول: هل نزل بكم الليلة نازلٌ؟ فيقولون: نعم نزل رجل من أهل اليمن يسمّونه و عياله فإذا فرغ من القبيل كُلّه أتي الديوان فأوقع أسماءهم في الديوان.[ مختصر تاريخ دمشق، ج25، ص52. البته ابن عساكر اين جمله را در زمره فضايل و كرامات معاويه ذكر مي‏كند،ليكن روشن است كه استبداد اموي براي كنترل و در اختيار گرفتن اوضاع، دست به اين شگردها مي‏زده و در عين حال، جهت تعميه و تحميق مردم اقدام به عوام فريبي‏هايي مي‏كرده است. عوام فريبي‏هاي امويان گاه مؤثر مي‏افتاد و افرادي ـ از جمله ابن عساكر ـ را تحت تأثير قرار مي‏داد.]

بخش ديگر خباثت معاويه سبّ علي(عليه‌السلام) بر فراز منابر بود كه اهتمام فراواني بر آن داشت. شارح معتزلي آورده است:

روزي گروهي از بني‏اميّه به معاويه گفتند: اي اميرمؤمنان! اكنون كه به آرزويت رسيدي، خوب است از لعن اين مرد دست شويي. گفت: نه! به خدا سوگند كه آن قدر لعن خواهم كرد تا اطفال بر اين مرام رشد كنند، بزرگسالان بر اين مسلك پير شوند و هيچ كس او را به نيكي ياد نكند.[ شرح نهج‏البلاغه ابن ابي الحديد، ج 4، ص57، ذيل خطبه 57.]

اين جفاكاري‏ها و ستم پيشگي‏ها بي‏تأثير نبود. شخصي به حجاج بن يوسف ثقفي رسيد و گفت:

اي امير! اهل من مرا عاقّ كردند و اسم علي بر من گذاشتند. از تو مي‏خواهم اسم مرا تغيير دهي و صله‏اي نيز به من عطا كني كه نيازمندم. حجاج نيز به پاس اين خوش خدمتي و شيرين زباني او! هر دو خواسته‏اش را برآورده كرد.[ همان، ص58. ادب فناي مقربان جلد3صفحه 215]

در مقابل، اهل‏بيت (عليهم‌السلام) نيز به مبارزه با دين ستيزان برخاستند. نقل شده است:

هنگامي كه مروان بن حكم (دشمن معروف اهل‏بيت (عليهم‌السلام)) از سوي معاويه بر مدينه حكومت مي‏كرد، مأموريت يافت به جوانان قريش مقرّري بپردازد. امام سجاد (عليه‌السلام) مي‏فرمايند: براي گرفتن سهم خود مراجعه كردم، مروان پرسيد: نامت چيست؟ گفتم: علي بن الحسين. گفت: اسم برادرت چيست؟ گفتم: علي. با تعجب گفت: علي و علي؟ پدرت چه در سر دارد كه همه فرزندانش را علي مي‏نامد؟ سهم خود را گرفتم و برگشتم.[ در پاسخ اين سؤال كه امام سجاد (عليه‌السلام) چگونه مقرّري حكومت ستم‏پيشه اموي را دريافت مي‏كرد، مي‏توان گفت: بر فرض صحت سند حديث، به عقيده ما شيعيان، امام (عليه‌السلام) مالك همه اموالي است كه حاكم ظالم در اختيار دارد. اين مقرري‏ها يا صله‏ها، بخشي بسيار ناچيز از حقوق از دست رفته امامان معصوم (عليهم‌السلام) بود كه به آنها مي‏رسيد و در حقيقت امام (عليه‌السلام) به بخشي از حق غصب شده خود دست مي‏يافت. البته پاسخ ديگري نيز دارد. }

وقتي نزد پدرم رفتم، جريان را توضيح دادم. پدرم فرمود: واي بر پسر زرقاي چرمگر! اگر صد پسر مي‏داشتم، جز نام علي نام ديگري بر آنها نمي‏گذاشتم{ وسائل الشيعه، ج21، ص395. ادب فناي مقربان جلد3صفحه 216}.

ز. تعصّب در نام‏گذاري

برخي از روي تعصّب يا علاقه‏اي كه به پدر، مادر، جد، جدّه و ساير وابستگانشان دارند، نام آنها را روي فرزندان خود مي‏گذارند. هرچند كه اين تعصّب و علاقه، اجمالاً خوب است، ليكن انسان معتقد و پايبند به عقيده و مكتب الهي بايد تعصّب و علاقه خود را فقط در راستاي عقيده و مكتب خود اعمال كند؛ چون دنباله‏روي بي‏تأمّل از نياكان، امري ناپسند است.

قرآن كريم درباره تأمّل در پيروي از تبار و نيا چنين مي‏فرمايد:  أَوَ لو كان ءاباؤُهم لايعقلون شيئاً ولايهتدون)[ سوره بقره، آيه 170.]؛ يعني هرگونه پيروي روا نيست، بلكه بايد در تطبيق روش نياكان، با عقل و نقل ديني تدبّر كرد و آن‏گاه قبول يا نكول داشت.

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها قرآن و عترت سلام علی آل یاسین...!(311)