تفسیر انسان به انسان (نشریه هادی شماره 61 و 62)

به نام خدا

فصل سوم

اوصاف انسان در قرآن

گفتار دوم: کرامت و برتری انسان

ب) جلوه های فضیلت انسان

2. غضب قوی‌تر در انسان: ستاد جهل و سپاه غضب و لشکر شهوتِ انسان، بیش از نیروهای تهاجمی و تدافعی حیوان‌های دیگر است، لذا توانمندی اسارت همه‌ی آن‌ها را دارد و قفسه‌های باغ‌وحش که اسارتگاه انواع وحوش و طیور و اقسام مارهای سمی است، گواه صادق صلابت انسان و ضعف جانوران است. راز این درنده خویی و ستبری، نه آن است که انسان بدتر از دیگر مهاجمان حیوانی است، بلکه رمز این سطوت و سیطرت را باید در گنجینه‌ی نهایی و نهانی هویت او جست، زیرا تمام این نیروهای مهاجم، حجاب آن گوهر ثمین و دُرّ یتیم است، تا از گزند سارق درون و آسیب رهزن بیرون مصون بماند.

 

مگر قفل آهنین را برای نگهداری جوهر نایاب نمی‌سازند؛ یا حجاب غلیظ و ضخیم را برای کالای کمیاب تعبیه نمی‌کنند؟ چون در نهان خانه‌ی فطرت آدمی، گووهر معرفت توحید به نضد و نظم کشیده شده و در جام جم او دُرّ شناخت وحی، نبوت، رسالت، خلافت، امامت و ولایت متبلور شده است و در اُسطرلاب سپهرنمای او کوکب

 

و معادشناسی و قیامت باوری می‌درخشد و در نتیجه‌ی آن، هویت او را عرفان اسمای حسنای الهی و برهان آیات سبحانی و قرآنِ آسمانی سامان می‌بخشد، سزاست که حجاب‌های ناگشودنی و قفل‌های بازنشدنی برای صیانت آن تعبیه شود، لذا معمار ازل، دالان ورودی کاخ دل را با نیروهای فراوان تهاجمی و تدافعی آرایش داده است، تا بیگانه به حرم یگانه بار نیابد و او را از بارگاه صعود به کارگاه سقوط هابط نکند و همانند شهاب رصد، هر شیطان استراق سمع کننده‌ای را رجم کند و دست هر ناپاکی را از مساس با صحیفه‌ی قلب، تورات دل، زبور روح و قرآن جانِ چنین حیّ متألهی کوتاه سازد: «لا یَمَسُّهُ اِلَّا المُطَهَّرون» (سوره واقعه، آیه 79)

 

رسالت اصلی انسان، از یک سو معرفت هویت اصیل خویش و از سوی دیگر، مهار مهاجمان و گشودن قفل‌هاست. در این حال، تمام نیروهای ستادی و سپاهی که رهزن راه سالک ناآزموده بودند، معاون و دستیار او خواهند شد و همانند مرکب راهوار و ره توشه‌ی راهی مشتاق، او را تأیید می‌کنند. اگر کسی هویت اصیل خود را فراموش کند و هدف نهایی خویش را از یاد برد و در نبرد داخلی بین هوا و هُدا و جنگ درونی بین عقل و نفس منهزم شود «بِطنه» را بر «فطنه» و نیز «ولیمه» را بر «عزیمه» رجحان می‌بخشد و حقیقت خویش را منکوس می‌کند و هدف را وسیله قرار داده و وسیله را هدف می‌پندارد و تمام نیروهای علمی و فنی خود را در خدمت شهوت و غضب در می‌آورد و استحقاق داغِ «بَل هُم اَضَلُّ» را پیدا می‌کند و محکوم علاجِ «کیّ» می‌شود که گفته‌اند: «علاج کیّ کنمت آخر الدواء الکَیّ»

 

خلاصه آنکه چون در حیوان، گوهری همتای گوهر هویت انسان نیست، حاجب و دربان و قفل متق و رمزی برای او تعبیه نشده است؛ بر خلاف انسان که برای پاس حرمت گنجینه‌ی گران‌بهای فطری او قفل‌هایی فولادین و رمزی لازم است و بر انسان سالک است که در پرتو پیوند با خداوندی که مفاتیح غیب به دست وی و مقالید آسمان و زمین در نزد اوست، بتواند مفتاح دل را به دست آورد و او کلید دار کعبه‌ی قلب شود که گشودن و بستن، قبض و بسط، اقبال و ادبار و سرانجام، تمام شئون آن در اختیار چنین صاحب‌دلی باشد که کسوت فتح الفتوح، شایسته‌ی اندام موزون اوست.

 

3. توان برتر در حرکت و کاربرد انسانی آن

 

توان تحرک، قدرت جهش، اقتدار پرواز و عاقبت و استطاعت سفر انسان از مکانی به مکان دیگر، بیش از هر دونده و پرنده‌ی حیوانی است، زیرا انسان با استخدام وسائل مادی و استظهار از عوامل و اثباب علمی و فنی، توان به زیر آوردن چرخ نیلوفری را دارد.

 

این قدرت فائق برای آن نیست که انسان با استمداد از ابزار حرکت، فقط از مکانی به مکان دیگر برود، بلکه همه‌ی وسایل سفر که در قلمرو قدرت انسان است، برای عبور وی از نحلت مادی به ملت الهی و ارتحال او از هوا به هُدا و انتقال او از الحاد به توحید و سرانجام برای عروج او از محدوده‌ی جهات شش گانه به منطقه‌ی بدون جهت و از مدار بسته‌ی طبیعت به ساحت وسیع و باز فرا طبیعت است، زیرا گرچه خاصیت بال و پر مرغ مُلکی آن است که وی با قدرت پرواز، از جهتی به جهت دیگر منتقل می‌شود، خصوصیت جناح قلب و بال دل، همانا پرواز از «جهت» به سمت «بی جهت» است؛ آن‌جا که شرق او عین غرب است، شرق او متن جنوب است و اَمام او نفس خَلف است، چون آن‌جا منطقه‌ی تجلّیِ خاص مبدئی است که اوّلیت او عین آخریت اوست و ظاهریت او متن باطنیت است و جمال او نفس جلال است، زیرا «بسیط الحقیقه» است و چنین حقیقتی در مقام ظهور (نه مقام ذات) بدون لوث تعیین و روث تشخص اشیاء، عین آن هاست.

 

آری صاحبدلی که قلبش عرش خدای رحمان است، چنان مقتدر است که اولاً از فرش به عرش پرواز می‌کند و ثانیاً جزو حاملان عرش خدا می‌شود و بار توان فرسای عرش ربوبی را با توان الهی و اذن خدایی، چونان ملائکه حمل می‌کند و ثالثاً از آن منزلت عظما رحلت و در اقیانوس اسمای الهی، بدون غرق غوث می‌کند و رابعاً از آن مکانت عُلیا کوچ می‌کند و با صحو بعد از محو و بهای بعد از فنا، بار رسالت خدا را به خلق می‌رساند و از منظر الهی در کثرت می‌نگرد و آن‌ها را به وحدت فرا می‌خواند و «واسطه العقد» حق و خلق می‌شود و سالار قافله‌ی هستی امکانی می‌گردد، تا همگان را در بستر صراط مستقیم به مقصد اَسنا برساند.

 

اگر کسی در اثر سوء نسیان خدا هویت خویش را از یاد ببرد: «نَسُو اللهَ فَاَنسهُم اَنفُسَهُم» (سوره‌ی حشر، آیه‌ی 19) پرواز معکوس خواهد داشت و از اوج بی جهتی به حضیض جهت مدار، هبوط و از قله‌ی حرّیت به دامن رقّیت سقوط می‌کند و از عرش لامکانی به فرش متمکن شدن تنزل میابد؛ آنگاه به جای رهایی از کثرت، به دام تشتّت می‌افتد و بر اثر حُبِّ جمّ: «و تُحِبّونَ المالَ حُبًّا جَمّا» (سوره‌ی فجر، آیه‌ی 20) به جمع ثروت مبتلا می‌شود: «اَلَّذی جَمَعَ مالاً و عَدَّدَه* یَحسَبُ اَنَّ مالَهُ اَخلَدَه» ( سوره‌ی همزه، آیات 2و 3) و به جای نیل به کوثر آزادی، به تکاثر بردگی تن در می‌دهد و سرانجام در روز معاد، واژگون محشور می‌شود: «اِذِا المُجرِمونَ ناکِسوا رُءوسِهِم» (سوره‌ی سجده، آیه‌ی 12)

 

چنین کسی که صحنه‌ی دل را از مهر دلدار تهی می‌کند و آن را جایگاه گِل، هرچه باید بیرون از محدودهی دل باشد، در حریم دل جا می‌دهد و خود در درون همان نامحرمان غرق می‌شود؛ مانند ناخدایی که بر اثر غفلت، کشتی را سوراخ می‌کند و کالاهای ثمین آن را از دست داده و آب را که باید در بیرون کشتی، پشتوانه‌ی مجرا و مرسای آن باشد به درون کشتی آشنا می‌سازد و آنگاه در همان آب بیگانه مهاجم به کشتی، غرق می‌شود:

 

آب در کشتی هلام کشتی است       آب در زیر کشتی پُشتی است

 

3. برتری در آفرینش آیتی و منفعت آن

 

قرآن کریم در پرورش انسان اصرار دارد که اسرار عالم را آیات خدا بداند و هستی انسان و وجود تمام نعمت‌های بی‌کران مادی و معنوی را نشانه‌های اسمای حسنای الهی، تا زندگی انسان را به سمت و سوی آیتی و مرآتی منتقل کند.

 

انسان بیش از موجودهای طبیعی دیگر، آفرینش آیتی دارد، یعنی هویت او بهترین مرآت خداست و غبار غیریت در چهر چنین آیینه‌ای ننشسته است، به گونه‌ای که تمام لایه های درونی هستی او را فطرت خداخواهی و خداجویی تشکیل می‌دهد و چیزی از بیرون نیز حجاب خدابینی درون نیست مگر اینکه خود را به تباهی بیالاید.

 

چنین موجودی زندگی‌اش آیتی است، یعنی تمام شئون او نشانه ظهور خدای بی‌نشان است، به گونه‌ای که وی در عین تنعم از سلامت بدن و تعیش معتدلانه، از شهود جمال الهی محجوب نیست، زیرا اصل هستی و کمال وجودی و تمکّن‌های مادّی و معنوی او همگی آیت و آیینه عنایت هستی و کمال وجودی و تمکّن‌های مادی و معنوی او همگی آیت و آیینه عنایت الهی است و خاصیت آیت و مرآت ارائه واقع است و بی پرده، اسرار جهان را نشان می‌دهد. به عبارت دیگر انسان مانند موجودات امکانی دیگر سایه یا عکس آفریدگار خود است و وجود «آیت اللهی» دارد  و خداوند منان که «ذی الآیة» است، به اندازه استعداد بشر در او تجلی کرده است.

 

انسان آیتی و مرآتی، مانند کسی است که در قصر شفّاف بلورین به سر می برد که با وجود زندگی درون قصر، به جهات شش گانه بیرون آن آگاه است : از بالا و پایین، از شرق و غرب و از جلو ودنبال مطّلع است و هیچ حجابی برای او متصوّر نیست، زیرا نه اصل هستی وی غبار خودبینی گرفته و نه اساس بنیان او گرد گناه یافته و نه اثاث منزل او رین حرام دیده است، لذا چنین انسانی برای آگاهی از بیرون خود به کندن و شکافتن نیازی ندارد، زیرا جدار شفّاف و بلورین او حاجب شهود بیرون نیست.

ولی انسان اگر به غرور و خودخواهی آلوده شود و به نیرنگ طبیعت تن در دهد و به آوایی بسپارد که از خانه صیاد بیرون می‌آید و مجذوب عشوه دنیایی شود که مکّاره می‌نشیند و محتاله می‌رود، در خانه سنگی و گلی به سر می‌برد که تمام ابزارش حجاب است و هرگز بدون خراب شدن یا شکستن آن‌ها مشاهده بیرون از آن ممکن نیست، لذا همین که حجاب سلامت پاره و دیوار جاه‌مند بودن ویران می‌شود و سقف سرمایه‌داری فرو می‌ریزد، آن‌گاه بیرون از خود را می‌نگرد و به استغاثه می‌افتد و نیایش فراموش شده را به یاد می‌آورد و تضرع و لابه و ناله از دست داده را دوباره بر می‌گرداند. به همین دلیل است که انسانه هنگام مریضی و تنگدستی که باعث پاره شدن پرده حجاب می‌شود بیشتر به خدا روی می‌آورند.

شما اینجا هستید: خانه کارگروه ها معرفت النفس تفسیر انسان به انسان (نشریه هادی شماره 61 و 62)