سلام علی آل یاسین...(292)

مقذمه نشریه هادی شماره 105

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و

...

وبرهانِه ورحمته الله و بركاته؛

و دليل روشن او

اصل واژه «بره» به معناي سفيد شدن و روشن گشتن است. بر اين اساس، برهان به معناي بيان حجّت و توضيح دادن آن است.سرّ اين نام‏گذاري آن است كه مدّعاي مستدل را روشن مي‏كند. راغب اصفهاني مؤكّدترين و محكم‏ترين دليل را برهان مي‏داند و معتقد است كه برهان، همواره و ناگزير مقتضي صدق و درستي مدّعاست.

مظاهر برهان

يكي از اسماي حسناي الهي «برهان» است: «يا ديّان يا برهان يا سلطان... »كه از اسماي فعلي او شمرده مي‏شود. برخي در توجيه اين نام‏گذاري گفته‌اند: برهان به معناي حجّت است و چون ذات اقدس الهي لحظه به لحظه، بر ربوبيت خويش اقامه حجت مي‏كند، اسم «برهان» بر او اطلاق شده است.آن گاه به ذكر روايتي از امام صادق(عليه‌السلام) پرداخته كه آن حضرت در مناظره خود با ماترياليست عصر خويش، عبدالكريم بن ابي‌العوجاءكه گفته بود، خدا از ما پوشيده است و ما او را نمي‏بينيم، به موارد متعددي از قدرت‏نمايي خدا اشاره كرده است؛ به گونه‌اي كه ابن ابي العوجاء گفت: گمان مي‏كردم كه ? خدا بين من و او ظاهر مي‏شود.[ شرح الاسماء الحسني، ص 62، به نقل از كافي، ج1، ص75]

اسماي فعلي الهي براي ظهور و تجلّي كردن، مظهر طلب مي‏كنند و چون ائمه اطهار(عليهم‌السلام) مظاهر اسماي الهي هستند، اسم «برهان» بر آنها نيز اطلاق مي‏شود

 

 برهان در فرهنگ قرآن و منطق

در فرهنگ قرآن كريم، هر چيزي كه خودش باهر و روشن باشد و سبب باهر شدن و روشن گشتن مطلبي ديگر گردد، برهان ناميده مي‏شود؛ خواه آن شي‏ء روشن، علم شهودي باشد: لولا أن رءا برهان ربّه[سوره يوسف، آيه 24.] و خواه وحي قرآني:  قد جائكم برهان من ربّكم[سوره نساء، آيه 174] يا معجزه نبوي: فذانك برهانان من ربّك[سوره قصص، آيه 32.]، در حالي كه در اصطلاح علم منطق، برهان ـ كه گاهي به آن «قياس واجد شرايط» نيز مي‏گويند ـ بر دليلي اطلاق مي‏شود كه از مقدّمات يقيني تشكيل گردد و يقين‌آور باشد. از اين رو هنگام استدلال، مدّعاي خود را با علم حضوري، علم حصولي، معجزه، جدال احسن و وحي مبرهن مي‏كند و هنگامي كه از ديگران، برهان بر صحّت مدّعايشان مي‏طلبد: أإله مع اللَّه قل هاتوا برهانكم إن كنتم صادقين[سوره نمل، آيه 64.]، برهاني از اين سنخ مي‏خواهد، نه فقط برهان مصطلح در علم منطق: قل أرأيتم ما تدعون من دون اللَّه ... ائتوني بكتاب من قبل هذا أو أثارةٍ من علمٍ إن كنتم صادقين.[ بگو به من خبر دهيد آنچه را كه به جاي خدا مي‏خوانيد... [دليلي نقلي] از كتاب‏هاي آسماني پيشين، يا دليلي علمي براي من بياوريد [كه مدعايتان درست است] اگر راست مي‏گوييد (سوره احقاف، آيه 4)] بنابراين، مصداق برهان دراصطلاح قرآن كريم وسيع‏تر از مصطلح منطقي آن است؛ اگرچه از حيث مفهوم مفيد علم قطعي بودن تفاوتي بين دو اصطلاح وجود ندارد.

تذكّر: آنچه قابل نقل و انتقال ذهني و صالح براي نقد و گفت‏وگوي علمي است و مي‏تواند در مواجهه با ديگران مطلبي را اثبات يا ابطال كند، دانشي است كه از راه مبادي عقلي يا مباني نقلي يا تلفيقي از اين دو حاصل شود و به صورت برهان منطقي يا جدال احسن درآيد. اما اگر به صورت علم شهودي، تجربه باطني و مانند آن حاصل شود و واجد شرايط باشد، تنها مي‏تواند مطلب را براي خود مشاهده‏گر و تجربه‏كننده مُبَرهَن و مستدل كند و بدون تبديل به علم حصولي، قابل نقل و انتقال نيست؛ يعني نمي‏توان به ديگري گفت چون من در مشاهدات عرفاني و تجربيات باطني‌م چنين يافتم، پس تو نيز بدان معتقد باش. آري، خودش مي‏تواند پس از عرضه مشاهدات و تجربيات خود بر وحي قرآني يا سنت قطعي معصومان(عليهم‌السلام) به محتواي آن يقين حاصل كند و به مضمون آن معتقد شود.

 

(بررسی یک  مناظره خلاصه شده:

بنابر نقل برخی منابع شیعه، در یکی از جلسات مناظره که مأمون برای امام رضا(علیه السلام) و رؤسای ادیان و مذاهب، بر پا کرد،عمران صابی از صابئین ، برخاست و گفت:... من به کوفه، بصره، شام، و جزیره سفر نموده و با متکلّمین بسیاری برخورد کرده‌ام، ولی کسی را نیافته‌ام که بتواند وجود «‌واحد‌»ی را که غیر از او کس دیگری قائم به وحدانیت نباشد را برایم ثابت کند. آیا اجازه پرسش به من می‌دهی؟

امام گفت:

اگر میان این جمع عمران صابی حاضر باشد، حتماً تو هستی.

گفت: آری خودم هستم.

امام گفت:

بپرس ولی انصاف را از دست مده و از سخن باطل و فاسد و منحرف از حقّ بپرهیز.

عمران گفت: بخدا سوگند‌، فقط می‌خواهم چیزی را برایم ثابت کنی که به واسطه آن به حق مطلب برسم.

امام گفت:

آنچه می‌خواهی بپرس.

عمران گفت: اوّلین موجود و آنچه او خلق کرد چه بود؟

امام گفت:

پرسیدی، پس خوب دقّت کن! «‌واحد‌» همیشه واحد بوده، همیشه موجود بوده، بدون اینکه چیزی به همراهش باشد، بی‌هیچ سابقه قبلی، مخلوقی را به گونه‌ای دیگر آفرید، با اعراض و حدودی مختلف، نه آن را در چیزی قرار داد و نه در چیزی محدود نمود و نه به مانند و مثل چیزی، ایجادش کرد و نه چیزی را مثل او نمود و بعد از آن، مخلوقات را صور مختلف و گوناگون، از جمله: خالص و ناخالص، مختلف و یکسان، به رنگ‌ها و طعم‌های متفاوت آفرید، بدون اینکه نیازی به آنها داشته باشد و یا برای رسیدن به مقام و منزلتی به این خلقت محتاج باشد و در این آفرینش، در خود، زیادی یا نقصانی ندید. آیا این مطالب را می‌فهمی؟

گفت: بله به خدا،‌ ای آقای من.

حضرت ادامه داد:

و بدان که اگر خداوند، به خاطر نیاز و احتیاج، مخلوقات را خلق می‌کرد، فقط چیزهایی را خلق می‌کرد که بتواند از آنها برای برآوردن حاجتش کمک گیرد... .امّا مطلب نخست آن: اگر خداوند مخلوقات را به خاطر نیاز به ایشان خلق کرده بود، جائز بود که بگوییم به سمت مخلوقاتش تغییر مکان می‌دهد چون نیاز به آنان دارد، ولی او چیزی را از روی نیاز خلق نکرده است و همیشه ثابت بوده است نه در چیزی و نه بر روی چیز، إلاّ اینکه مخلوقات یکدیگر را نگاه می‌دارند و برخی در برخی دیگر داخل شده و برخی از برخی دیگر خارج می‌شوند، و خداوند متعال با قدرت خود تمام این‌ها را نگاه می‌دارد، و نه در چیزی داخل می‌شود، و نه از چیزی خارج می‌گردد، و نه نگاهداری آنان او را خسته و ناتوان می‌سازد، و نه از نگاهداری آنان عاجز است، و هیچیک از مخلوقات چگونگی این امر را نمی‌داند، مگر خود خداوند و آن کسانی که خود، آنها را بر این امر مطّلع ساخته باشد، که عبارتند از: پیامبران الهی و خواصّ و آشنایان به اسرار او، حافظان و نگاهبانان شریعت او. فرمان او در یک چشم بر هم زدن بلکه زودتر به اجرا در می‌آید، هر آنچه را اراده فرماید، فقط به او می‌گوید: موجود شو، و آن شیء نیز به خواست و ارادۀ الهی موجود می‌شود. هیچ چیز از مخلوقاتش از چیز دیگری به او نزدیکتر نیست، و هیچ چیز نیز از چیز دیگر از او دورتر نیست، آیا فهمیدی عمران؟!

گفت: بله سرورم، فهمیدم، و گواهی می‌دهم که خداوند تعالی همان گونه است که توضیح دادی و به یکتایی وصفش نمودی، و گواهی می‌دهم که محمّد بنده اوست که به نور هدایت و دین حقّ مبعوث شده است، آنگاه رو به قبله، به سجده افتاده اسلام آورد.

 

حسن بن محمد نوفلی گوید: وقتی سایر متکلّمین، عمران صابی را چنین دیدند-با آنکه سرسخت بود و تا به حال کسی در بحث بر او غلبه نکرده بود-هیچ کس به امام رضا(علیه السلام) نزدیک نشد، و دیگر از حضرت سؤالی نکردند، کم کم مغرب در آمده و مأمون و امام رضا(علیه السلام) برخاسته به داخل رفت، و مردم نیز متفرّق شدند.

سپس امام رضا(علیه السلام) پس از بازگشت از منزل گفت:

ای غلام، نزد عمران صابی برو و او را نزد من بیاور.

گفتم: فدایت شوم، من می‌دانم او کجاست، او نزد یکی از برادران شیعۀ ما است.

امام گفت:

مانعی ندارد، مرکبی به او بدهید تا سوار شود.

من نزد عمران رفتم و او را آوردم، امام رضا(علیه السلام) به او خوش آمد گفتند و لباسی طلبیدند و بر او پوشاندند و مرکبی به او دادند و ده هزار دینار خواستند و به عنوان هدیه به او دادند، عرض کردم: فدایت شوم مانند جدّت أمیرالمؤمنین علیه‌السلام رفتار کردید.

امام گفت:

این گونه واجب است، سپس دستور شام دادند و مرا سمت راست و عمران را سمت چپ خود نشاندند، بعد از شام به عمران گفتند: به منزل بازگرد و فردا أوّل وقت نزد ما بیا تا از غذای مدینه به تو بدهیم.

بعد از این قضیه متکلّمان از گروه‌های مختلف نزد عمران می‌آمدند و او سخنان و ادله ایشان را جواب داده، باطل می‌کرد، تا اینکه از او کناره گرفتند.

منبع:

طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ج۲، ترجمه بهراد جعفری، تهران: اسلامیه،  ١٣٨١ .)

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها قرآن و عترت سلام علی آل یاسین...(292)