تفسیر شریف سوره تسنیم سوره آل عمران (نشریه هادی شماره 96)

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

اِنَّ الدّينَ عِندَ اللهِ الاِسلمُ ومَا اختَلَفَ الَّذينَ اوتوا الكِتبَ اِلاّمِن بَعدِ ما جاءَهُمُ العِلمُ بَغيًا بَينَهُم ومَن يَكفُر بِآيتِ اللهِ فَاِنَّ اللهَ سَريعُ الحِسَاب

گزيده تفسير

خداي سبحان از خطوط كلّي اديان الهي با اسم فراگير «اسلام» ياد مي‌كند و آن را صحيح مي‌شمارد؛ همچنين ريشه اختلاف صاحب نظران را پس از شناخت حق، ستم مي‌خواند و كساني را كه پس از مشخص شدن حق و نيز مشاهده آيات الهي كفر مي‌ورزند، تهديد مي‌كند، زيرا چنين كساني در حقيقت نداي دعوت به دين حق را ناشنيده انگاشته و مانع وصول فطرت خود و ديگران به معارف دين مي‌شوند و آن (دين) را از حيات و بالندگي باز مي‌دارند و خداوند كه سريع الحساب است، بي‌درنگ ناكامي و خسران را كه ثمره كفر به آيات الهي است، بهره آنان قرار مي‌دهد.

....

قسمت دوم:

فطري بودن اصول دين، اخلاق و احكام

 

فطرت انسان خطوط كلّي دين مانند مبدأ و معاد و پيوند آن دو و عدل و مانند آن را ادراك مي‏كند؛ ولي فهم بسياري از جزئيات مقدور او نيست، همان‏گونه كه در مسائل نظري، نخستين شناخت انسان، امتناع اجتماع نقيضين است؛ يا نخست نور را مي‏بيند و اشياي ديگر در پرتو نور ديده مي‏شوند و در مسائل شهودي نيز مشهود اول انسان خداست و نخست ذات اقدس خداوندي، وحي و رسالت را مي‏بيند: لا تضربوا أطفالكم علي بكائهم، فإنّ بكائهم أربعة أشهر، شهادة أن لا إله إلاّ الله و أربعة أشهر، الصلاة علي النبي و آله و أربعة أشهر، الدعاء لوالديه[التوحيد، ص331.] و از اين پس، جهاد اوسط يا اكبر شروع مي‏شود و در اين جهاد، يا فطرت طبيعت را تهذيب مي‏كند؛ يا طبيعت فطرت را به اسارت مي‏گيرد

فطرت با خطوط كلّي دين هماهنگ است و نداي انبيا(عليهم‌السلام) را آشنا مي‏يابد؛ ولي به چنگ طبيعت گرفتار است، چنان‏كه وقتي فرشته‏ها به خدا گفتند: أتَجعَلُ فيها مَن يُفسِدُ فيها ويَسفِكُ الدِّماء[سوره بقره، آيه 30]، ذات اقدس الهي اين سخن را رد نكرد؛ ولي فرمود كه من چيزي را مي‏دانم كه شما نمي‏دانيد: (قالَ إنِّي أعلَمُ ما لاتَعلَمون)؛ يعني در ميان انسانها كساني پيدا مي‏شوند كه از اسماي الهي با خبرند؛ حتّي معلّم فرشتگان هستند.

....

 انكار معاد يا وحي و رسالت، با معرفت خدا سازگار نيست، زيرا اگر كسي ربوبيّت خدا را شناخت و عامل تربيت و تدبير بودن او را پذيرفت، نمي‏تواند وحي و رسالت را انكار كند، پس انسان، نه تنها به اصل «توحيد» بلكه درباره خطوط كلّي اخلاق و احكام نيز (بَلي) مي‏گويد. اين مجموعه، يعني «اصول دين» كه توحيد، نبوّت و معاد است، با مجموعه «اخلاق» و «احكام»، دين را تشكيل مي‏دهد.

 راز اختلاف شرايع و جاودانگي شريعت اسلام

روشن شد كه آنچه را همه اديان الهي و نيز فطرت انسان آگاهانه مي‏پذيرند، خطوط كلّي دين در اصول اعتقادي و اخلاق و احكام فقهي و حقوقي است كه

قرآن كريم از آن به «دين اسلام» ياد مي‏كند و از آنچه با گذر زمان و اختلاف اعصارْ مختلف مي‏شود، به «شريعت» و «منهاج».

اصول كلّي دين كه ثابت است با فطرت ثابت انسان هماهنگ است و شريعت و منهاج متحوّل با طبيعت متحوّل انسان، همسوست.

طبيعت متحوّل نيز به معناي سرد و گرم بودن مزاجها نيست، بلكه نشئه طبيعت به معناي نشئه استعداد و تحول است كه با فطرت ثابت، يك واحد را تشكيل مي‏دهد، بنابراين انسان طبيعت محض يا فطرت صرف نيست، بلكه فطرت او به طبيعت و طبيعت او به فطرتش وابسته است. دامنه اين واحد حقيقي، طبيعت و رأس آن فطرت است و بر اثر دگرگوني اين دامنه است كه شرايع گوناگون مي‏آيند: (لِكُلٍّ جَعَلنا مِنكُم شِرعَةً ومِنهاجاً).[ سوره مائده، آيه 48.] با تكميل شدن نيازها خداي سبحان قانوني وضع كرده است كه تا قيامت جوابگوي هرگونه تحولي است و اين قانون همان «دين خاتم» است.

خداي سبحان كه به پيوند فطرت با طبيعت آگاه است و مي‏داند تا چه زماني زمينه‏هاي اختلاف فراهم خواهد شد، به فرستادن پيامبران و با تغيير در شرايع، نيازهاي انساني را پاسخ مي‏گويد؛ امّا اگر شريعت به گونه‏اي باشد كه تا قيامت به تغيير نياز نداشته باشد و نيازهاي محدود و جزئي را نيز اجتهاد مستمر فراهم سازد، به شريعت جديد نيازي نيست.

شرايع پيشين نيز همواره در حال تغيير نبودند، زيرا بسياري از پيامبران ابراهيمي حافظ شريعت پيش از خود بودند و تنها شريعت عيسي(عليه‌السلام) با شريعت موسي(عليه‌السلام) اندك اختلافي داشت، چنان كه در دوران رسالت يك پيامبر نيز تغيير شريعت ممكن است و دگرگوني مزبور گاهي به نسخ حكم قبلي است و زماني به احداث حكم جديد كه مسبوق نبود

خلاصه آنكه همه انبيا يك دين آورده‏اند و پيروانشان نيز يك امّت به شمار مي‏روند: يا أيُّهَا الرُّسُلُ كُلوا مِنَ الطَّيِّباتِ واعمَلوا صَالِحاً إنّي بِما تَعمَلونَ عَليم  وإنَّ هذِهِ أُمّتُكُم أُمّةً وَاحِدَةً وأنا رَبُّكُم فاتَّقون.[ سوره مؤمنون، آيات 51 ـ 52] «هذه» در اين آيه، گروهي خاص‏نيست، بلكه پيروان تمامي انبياي الهي را دربر مي‏گيرد. اختلاف شرايع نيز بدان معناست كه همه از نهر بزرگ دين سيراب مي‏شوند؛ ولي راههاي ورود به نهر مختلف است: لِكُلٍّ جَعَلنا مِنكُم شِرعَةً ومِنهاجاً.

بر همين اساس كه خطوط كلّي دين (مانند قيامت، بهشت، جهنّم، وحي و رسالت، عصمت و...) اموري ثابت‏اند، هرگز نسخ در آن راه پيدا نمي‏كند و به همين جهت اديان مصدق يكديگرند: مُصَدِّقاً لِما بَينَ يَدَيه.[ سوره آل عمران، آيه 3] .

. احكام نبوّت عام يا خطوط كلّي اديان

نمونه‏هايي از احكام نبوّت عام كه قرآن كريم بدان پرداخته است:

أ. وحدت خطوط كلّي دين: إنَّ الدّينَ عِندَ اللهِ الإسْلامُ.

ب. دعوت به توحيد و يكتاپرستي: وما أرسَلنا مِن قَبلِكَ مِن رَسولٍ إلاّنوحي إلَيهِ أنَّهُ لاإلهَ إلاّأنا فَاعبُدون سوره انبياء، آيه 25

ج. دعوت به  بندگي و اجتناب از طاغوت: ولَقَد بَعَثنا في كُلِّ أُمّةٍ رَسولاًأنِ اعبُدُوا اللهَ واجتَنِبُوا الطَّاغُوتَ سوره نحل، آيه 36

د. ناتواني سخن با خدا جز از طريق وحي يا از پشت حجاب يا به وسيله فرستادگان الهي: وما كانَ لِبَشَرٍ أن يُكَلِّمَهُ اللهُ إلاّوَحياً أو مِن وَرَاءِ حِجابٍ أويُرسِلَ رَسولاً فَيوحِي بِإذنِه سوره شوري، آيه 51

ه . مجاز نبودن فراخواني مردم به سوي خود پس از دريافت وحي:  ماكانَ لِبَشَرٍ أن يُؤتِيَهُ اللهُ الكِتَابَ والحُكمَ والنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقولَ لِلنّاسِ كونوا عِباداً لي مِن دونِ الله سوره آل عمران، آيه 79

و. پروراندن عالمان ربّاني:  ولكِن كونوا رَبّانِيّينَ بِما كُنتُم تُعَلِّمونَ الكِتَابَ وبِما كُنتُم تَدرُسون ـ سوره آل عمران، آيه 79

ز. نفي اكيد پرستش فرشتگان يا پيامبران (چه رسد به عالمان) از ناحيه خدا:  ولايَأمُرَكُم أن تَتَّخِذوا المَلائِكَةَ والنَّبِيّينَ أرباباً أيَأمُرُكُم بِالكُفرِ بَعدَ إذ أنتُم مُسلِمون سوره آل عمران، آيه 80

ح. آزادي عقيده: قرآن كريم، از سويي اسلام را تنها دين الهي مي‏شناسد: (إنَّ الدّينَ عِندَ اللهِ الإسْلَامُ) و از سوي ديگر درباره همين دين معهود آسماني مي‏فرمايد: (لاإكراهَ فِي الدِّينِ قَد تَبَيَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَي)

ط. نماز: خطوط كلّي دين نه تنها در اصول، در فروعي مانند نماز نيز يكي است. خداي سبحان در نخستين وحي به موساي كليم فرمود: إنَّني أنَا اللهُ لاإلهَ إلاّأنَا فَاعبُدني وأقِمِ الصَّلاةَ لِذِكري[سوره طه، آيه 14] و نيز سخن عيسي(عليه‌السلام) را چنين نقل مي‏فرمايد: وأوْصَاني بِالصَّلاةِ والزَّكاةِ ما دُمتُ حَيّا ً سوره مريم، آيه 31

. سير تكاملي دين

بشر همواره در تاريخ به سوي كمال پيش مي‏رود و هماهنگ با اين روند تكاملي، خطوط كلّي و دقيق دين دقيق‏تر مي‏شود، به همين جهت معارف توحيدي، آن‏گونه كه در قرآن كريم آمده، در تورات و انجيل نبوده است و نيز معارف بلندي كه در كلمات عترت(عليهم‌السلام) هست، در كلمات وارثان و حواريّون پيامبران پيشين ديده نمي‏شود.

براساس حركت جوامع بشر به سوي خردورزي، خطوط كلّي دين نيز دقيق‏تر بيان مي‏شود و شريعت نيز هماهنگ با آن عرضه مي‏گردد، بنابراين ميان اديان الهي تفاوت جوهري و اساسي نيست، هر چند ممكن است يكي دقيق و ديگري دقيق‏تر باشد. دقيق نسبت به دقيق‏تر ساكت است و دقيق‏تر، دقيق را شكوفا مي‏كند، زيرا نسبت به آن ناطق است؛ همچنين اَدق، مصدِّق دقيق و دقيق، مبشِّر ادق است

دين ادق، افزون بر تصديق كتب انبياي پيشين، بر آنها سيطره دارد: وأنزَلنا إلَيكَ الكِتَابَ بِالحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَينَ يَدَيهِ مِنَ الكِتَابِ ومُهَيمِناً عَلَيه. سوره مائده، آيه 48

. خاستگاه پيدايش دين از ديدگاه قرآن و مادّيگرايان

در پيدايش دين و تطوّر آن، آراي متضاربي هست كه ارائه آن از رسالت اين كتاب خارج است. برخي از مادّيون جامعه بشر را به چهار دوره قسمت مي‏كنند: عهد اساطير و افسانه‏ها؛ عهد اديان و مذاهب؛ عهد فلسفه و علوم عقلي؛ عهد علوم تجربي. اين گروه كه به اصالة الحسّ و التجربه معروف‏اند، پيدايش مذهب را معلول پديده‏هاي اجتماعي مي‏دانند و تحولات چگونگي توليد و اقتصاد را عامل دگرگوني در مسائل اعتقادي و اخلاقي مي‏پندارند. از آنجا كه طبيعت‏زدگان به فطرت آگاهي ندارند و به خدا معتقد نيستند، دين را پديده‏اي در كنار پديده‏هاي مادّي پنداشته و اصل پيدايش آن را به عصر پس از عهد اساطير و افسانه‏ها نسبت مي‏دهند؛ امّا قرآن كريم دين را از درون با فطرت خداداد انسان منطبق و از بيرون نيز به خداي سبحان مستند مي‏داند و آن را الهي مي‏نامد و جز خدا هيچ عاملي را مبدأ تدوين قوانين ديني و نيز جز فطرت چيزي را عامل دروني براي پذيرش دين، به رسميت نمي‏شناسد.

استاد، علاّمه طباطبايي(قدس‌سرّه) تقسيم زندگي انسانها به چهار دوره را سخني باطل مي‏دانند، زيرا برهان عقلي و نقلي بر آن است كه انسان فطرتاً متمدّن و طبعاً وحشي است. با اين تحليل از ساختار انسان مي‏توان نتيجه گرفت كه ممكن است در اعصار نخست، انسانهايي با گرايش فطري در اوج تمدّن زندگي كرده باشند، چنان كه ممكن است در عصر به اصطلاح تمدّن، موجوداتي طبيعت‏گرا كه تنها نامي از انسان را دارند، با استفاده از علم و صنعت، توحّش مدرن را به نمايش گذاشته باشند.

وحشي بالطبع بودن انسان را مي‏توان از آياتي به دست آورد كه خلقت مادي او را بيان مي‏كنند؛ يا در مقام سرزنش او هستند؛ مانند: إنَّ الإنْسَانَ خُلِقَ هَلوعا).[ سوره معارج، آيه 19] در بيش از پنجاه آيه از اين دست كه مربوط به طبيعت است، انسان نكوهش شده است. از سوي ديگر، آنجا كه سخن از فطرت است، از انسان با جلالت و عظمت ياد شده است: (ولَقَد كَرَّمنا بَني آدَم... )[ سوره اسراء، آيه 70]؛ (و) فَإذا سَوَّيتُهُ ونَفَختُ فيهِ مِن رُوحي فَقَعوا لَهُ سَاجِدِين، بنابراين انسان طبيعتي وحشي دارد و فطرتي متمدّن

.

براساس تفكّر مادي، انسان تا زنده است جز از لذّت حسي برخوردار نيست و با مردن يا كشته شدن نابود مي‏شود و اثري از او نمي‏ماند، تا از تجليل مردم يا رفاه آنان سودي ببرد؛ يعني مردهْ معدوم است و معدومْ ادراك ندارد و معدومِ بي‏ادراكْ فاقد عاطفه و احساس است و معدومِ فاقد احساسْ نه لذت دارد و نه رنج، بنابراين آبادي و ويراني و آزادي و اسارت جهان و انسان براي او يكسان است و اكنون كه زنده است همه حيثيتهاي خود را براي هيچ و پوچ از دست مي‏دهد و اين همان فسون و فسانه حاكم بر حسگراست و معيار شناخت و نيز در امور اخلاقي و عملي غرق خرافه‏اند، در حالي كه مؤمن مبدأ و معاد و وحي و رسالت را با براهين عقلي قطعی شناخته و جزئيات معارف دين و راه رسيدن به مبدأ و معاد را از رهنمودهاي پيامبران و جانشينان آنان فرا مي‏گيرد.

مؤمن هرگز اهل خرافه نيست و اگر براي راحتي ديگران رنجي تحمّل مي‏كند، بر اساس اصالت جامعه نيست و اصالت را نيز با فردي مي‏داند كه مدني بالفطره است و توحّش طبعي را رام كرده است (انسان فطرةً مَدَني و طبعاً استخدام كننده است)، از اين‏رو فعاليتهاي علمي و عملي خويش را در جهت منافع جامعه براي رسيدن شخص خود به «لقاء الله» به كار مي‏گيرد. او در حقيقت خدمت به جامعه را نيز سرپلي براي ترقي خود مي‏شمرد و آن را وسيله‏اي براي لقاي حق مي‏داند. مؤمن واقعي از اين مرحله فراتر رفته و به «اصالت خدايي» معتقد مي‏شود؛ يعني هر كاري را تنها براي خدا انجام مي‏دهد: إنَّما نُطعِمُكُم لِوَجهِ اللهِ لانُريدُ مِنكُم جَزاءً ولاشُكورا[سوره انسان، آيه 9]؛ حتي نه براي رسيدن به بهشت يا پرهيز از جهنّم.

فهم دين

از مطالب پيش گفته روشن شد كه فهم دين در فطرت انساني ريشه دارد و انسان مي‏تواند آنچه را خداي سبحان در فطرت او به وديعت نهاده است، با استفاده از رهاورد انبيا(عليهم‌السلام) و اقدام به تزكيه و تهذيب، بفهمد.

رابطه فطرت و دين

در زمينه شناخت و نيز رابطه فطرت و دين، چند مطلب را به خوبي مي‏توان از قرآن كريم استفاده كرد

أ. بعضي امور را با «حس» و برخي را با «عقل» مي‏توان شناخت.

ب. «حس» و «عقل» در طول يكديگرند.

ج. يافته‏هاي «حسي» تأييد مصداقي برهان «عقلي»اند

د. «فطرت» غير از «طبيعت» است.

ه . «دين»، مطابق «فطرت» و منطبق بر آن است و سهم طبيعت را بي‏تعطيل، تعديل مي‏كند.

و. شكوفايي فطرت، تنها به دست خداست.

ز. خدا از طريق وحي، فطرت را شكوفا مي‏سازد.

بر اين اساس، رهاورد وحي و انبيا(عليهم‌السلام) در جهت خواسته‏هاي لگام گسيخته و افراطي «طبيعت» نيست، بلكه تمام نيازهاي معقول و مقبول آن را ملحوظ و بي‏كمترين تسامح و تساهل آن را تأمين مي‏كند، چنان‏كه هرگز با «فطرت» مخالفتي ندارد، بلكه خواسته‏هاي برخاسته از نهاد سالم و نهان طاهر او را كاملاً تأمين و شكوفا مي‏كند.

بحث روايي

. شناسنامه اسلام

عن أميرالمؤمنين علي(عليه‌السلام): لأنسبنّ الإسلام نسبة لا ينسبه أحد قبلي و لا ينسبه أحد بعدي، إلاّ بمثل ذلك: إنّ الإسلام هو التسليم و التسليم هو اليقين و اليقين هو التصديق والتصديق هو الإقرار و الإقرار هو الأداء و الأداء هو العمل.... الكافي، ج2، ص45.

مراد از اسلام

محمّد بن مسلم، عن أبي جعفر(عليه‌السلام) قال: (إنَّ الدّينَ عِندَ اللهِ الإسلامُ) قال: يعني الدين فيه الإيمان. ـ تفسير العياشي، ج1، ص166

عن الباقر(عليه‌السلام) في قوله تعالي: (إنَّ الدّينَ عِندَ اللهِ الإسلامُ) قال: التسليم لعلي بن أبي طالب(عليه‌السلام) بالولاية. مناقب آل ابي طالب، ج3، ص114؛ البرهان، ج2، ص16؛ بحار الانوار، ج35، ص341.

اساس دين

قال عليّ أميرالمؤمنين(عليه‌السلام): هم... جبال دينه... لايقاس بآل محمّد(صلي الله عليه و آله و سلم)من هذه الأمّة أحدٌ... هم أساس الدين. نهج البلاغه، خطبه 2

و بينكم عترة نبيّكم، وهم أزمة الحقّ وأعلام الدين. نهج البلاغه، خطبه 87، بند 14

اشاره: ولايت و امامت اهل‏بيت(عليهم‌السلام) اساس اسلام است و اگر كسي آن را نپذيرد، به اسلام راستين ايمان نياورده است، زيرا خداي سبحان درباره حادثه غديرخم مي‏فرمايد: اليَومَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَروا مِن دينِكُم.[ سوره مائده، آيه 3] آنچه دشمن را نااميد مي‏كند، تعيين رهبري امّت است، وگرنه مجموعه قوانين مكتوب، سبب يأس دشمن نمي‏شود. البته خطوط اصلي قوانين را پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم)بيان كرد و فروع و جزئيات قوانين را طبق رهنمود آن حضرت‏(صلي الله عليه و آله و سلم)مقام ولايت بيان مي‏كند، از اين رو مي‏توان گفت بقيّه قوانين به مقام ولايت و باب مدينه علم سپرده شد، تا تدريجاً بيان شوند، بنابراين دين بي‏ولايت و رهبري، دين تام، كامل و مرضي خدا نيست.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها قرآن و عترت تفسیر شریف سوره تسنیم سوره آل عمران (نشریه هادی شماره 96)