تسنیم(گردان قم) نشریه هادی شماره 92

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

اَلَّذينَ يَقولونَ رَبَّنا اِنَّنا آمَنّا فَاغفِر لَنا ذُنوبَنا وقِنا عَذابَ النّار (16) الصّابِرينَ والصّادِقينَ والقانِتينَ والمُنفِقينَ والمُستَغفِرينَ بِالاَسحار (17)

گزيده تفسير

دو آيه مورد بحث بيانگر سيره و اوصاف اهل تقوايند كه در آيه پيشين پاداش اخروي آنان بيان شده است.

آنان همواره و صادقانه مي‏گويند: خدايا! ما ايمان آورديم، چنان‏كه به راستي طلب مغفرت مي‏كنند و نيز با صداقتْ نجات از عذاب الهي را درخواست مي‏كنند.و جمع بين انفاق و استغفار در سحر بدين معناست كه شب زنده‏داري، انسان را از رسالت مهم اجتماعي بي‏نياز نمي‏كند واژه «اَسحار» نشان مي‏دهد كه استغفار در سحر كه از مصاديق آن استغفار در نماز شب است، بايد مستمر باشد تا انسان را در شمار «مستغفران در اَسحار» درآورد.

مفردات

الأسحار:

«اسحار» جمع «سَحَر» نام وقتي است كه تاريكي شب با روشنايي روز به هم درآميزد. برخي سَحَر را كه داراي دو جهت است؛ يكي به سوي شب و ديگري به سوي روز، وقت محدود به فجر كاذب و صادق و ميان آن دو دانسته و آن را اشبه به شُبهه ناميد، و گفته‏اند: استغفار در اين زمان براي رهايي از ميل به متشابه است و خداوند فرمود كه متشابه را جز كسي كه در دل او زيغ و انحراف است پيروي نمي‏كند. «سِحْر» را نيز از آن رو سِحْر مي‏گويند كه حق يا باطل بودن آن چندان روشن نيست، بلكه همانند سَحَر تاريك روشن است.

تناسب آيات

(ألَّذينَ يَقولون) بدل يا عطف بيان است براي (لِلَّذينَ اتَّقَوا) در آيه پيشين، در نتيجه اين آيه بيان كننده اوصاف متقياني است كه در آيه قبلي پاداش اخروي آنان بيان شد[1]: در چند آيه اخير و همچنين دو آيه مورد بحث دو گروه معرفي شده‏اند: 1. توده مردمي كه به متاع دنيا مبتلا هستند و از پذيرش وحي الهي امتناع مي‏ورزند و در برابر آن مي‏ايستند. در اين آيات كيفر آنان نيز به اجمال بيان شده است.2. اهل تقوا كه جايگاه آنان نزد پروردگارشان و نيز ويژگي‏هاي اعتقادي، اخلاقي و عبادي آنان (در دو آيه مورد بحث) به تصوير كشيده شده است. در آيه اخير، اوصاف پيش‏گفته، ملكه اهل تقوا مطرح شده است.

اوصاف متقيان

شمارش اوصاف اهل تقوا يكي پس از ديگري، به معناي آن است كه هر گروه از متقيان، در يكي از اين اوصاف راسخ‏اند؛ يا بيان كننده آن است كه هر يك از اين اوصاف به تنهايي زمينه ورود به بهشت است، زيرا اگر همه آن‏ها مراد بودند، كنار هم و بي‏واو مي‏آمدند؛ مانند هُوَ اللهُ الَّذي لاإلهَ إلاّهُوَ المَلِكُ القُدّوسُ السَّلامُ المُؤمِنُ المُهَيمِنُ العَزيزُ الجَبّارُ المُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللهِ عَمّا يُشرِكون.[ سوره حشر، آيه 23]

(يَقولون) در جمله "ألَّذينَ يَقولونَ رَبَّنا إنَّنا آمَنّا" نشان استمرار شيوه و سنّت اهل تقوا و بدين معناست كه منطق و سيره اهل تقوا چنين است. وقتي گفته مي‏شود كه منطق فلاني چنين است، مراد اين نيست كه فقط چنين سخن مي‏گويد، بلكه مراد آن است كه عقايد، اخلاق، رفتار و گفتار او چنين است. غرض آنكه گفتار آنان (رَبَّنا إنَّنا آمَنّا) است و در گفتار خود صادق‏اند و به راستي مؤمن‏اند، چنان‏كه با گفتن جمله (فَاغفِر لَنا) به راستي مغفرت مي‏خواهند و با گفتن جمله (وقِنا عَذابَ النّار) با صداقت، نجات از عذاب الهي را درخواست مي‏كنند.

هرچند شمارش اوصاف اهل تقوا در آيه مورد بحث با كلمات مفيد ترتيب، مانند حرف «فا» و حرف «ثمّ» انجام نشده است؛ ليكن تقديم و تأخير لفظي‏شان بي‏اشعار به ترتب معنوي نيست. چون حقيقت صبر كه جامع اقسام سه‏گانه معروف است و در اين تفسير نيز مورد عنايت قرار گرفت زمينه ساير اوصاف را فراهم مي‏كند، از اين‏رو قبل از آن‏ها ذكر شد، چنان‏كه ممكن است گاهي برخي از آن اوصاف به معناي فراگير خود به كار رود، به طوري كه صبر و شئون مندرج تحت آن را زير پوشش خود بگيرد و در لفظ بر آن مقدم شود؛ مثلاً عنوان صدق كه معناي معهود آن همان وصف گفتار است (در قبال كذب گفتاري)، گاهي به معناي جامع عقيده، خُلق، قول و فعل است؛ مانند "والَّذي جاءَ بِالصِّدقِ وصَدَّقَ بِهِ أُولئِكَ هُمُ المُتَّقون"[ سوره زمر، آيه 33.]؛ در اين حال مي‏تواند زمينه تحقق صبر را فراهم كند، از اين‏رو مقدّم بر آن ياد مي‏شود؛ مانند آيه "... والصّادِقينَ والصّادِقتِ والصَّابِرينَ والصَّابِرات... ".[ سوره احزاب، آيه 35.] البته در اين آيه اخير، قبل از همه اوصاف، عنوان «اسلام» ذكر شده است كه ريشه همه صفات بعدي است.در اوصاف مذكور در آيه مورد بحث: "الصّابِرينَ والصّادِقينَ والقانِتينَ والمُنفِقينَ والمُستَغفِرينَ بِالأسحار" برخي به ترتيب معتقدند: پس از آنكه انسان در طاعت، از معصيت و بر مصيبت صبور شد، در گفتار صادق مي‏شود؛ آن‏گاه به قنوت مي‏رسد و سپس حبّ مال و ديگر مشتهيات او را از انفاق باز نمي‏دارند و سحرگاهان در كمال فراغت به استغفار مي‏پردازد.[ ر.ك: تفسير المنار، ج3، ص209 ـ 210.]

«قنوت» كه به معناي خضوع است بايد تمامي حالات انسان را فراگيرد تا فرد از «قانتان» به شمار آيد.

دو وصف «استغفار» و «انفاق» از اوصاف خاص و بقيّه از وصف‏هاي عمومي‏اند و صدق نيز اگر به معناي صدق گفتاري باشد، عبادت خاص است؛ ولي اگر صداقت در عمل نيز مراد باشد، مانند «صبر» فراگير است. صدق در تمام شئون زندگي را مي‏توان از آيه "رَبِّ أدخِلني مُدخَلَ صِدقٍ وأخرِجني مُخرَجَ صِدق"[ سوره اسراء، آيه 80.] و نيز از آيه "مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عَاهَدُوا اللهَ عَلَيه"[ سوره احزاب، آيه 23.] استنباط كرد، زيرا صدق در اين آيات به گفتار اختصاص ندارد....

در اين دو آيه نخست استغفار آمده است: (فَاغفِر لَنا ذُنوبَنا) و پس از بيان چهار صفت صبر، صدق، قنوت و انفاق، بار ديگر از استغفار كنندگان سحر ياد شده است: (والمُستَغفِرينَ بِالأسحار)، زيرا اهل تقوا همواره خويش را وامدار خدا مي‏دانند.

برخي پارسايان فقط خواهان مغفرت‏اند و بهشت را درخواست نمي‏كنند، چون آنان در مرحله خوف از عذاب، عبادت مي‏كنند؛ يا به لحاظ رعايت ادب و وانهادن امر به لطف الهي چنين دعا مي‏كنند....

ريشه و پيامد نجات از عذاب

قرآن حكيم ريشه نجات از عذاب اليم را ايمان به خدا و پيامبر و جهاد در راه خدا با مال و جان اعلام مي‏كند و نجات مزبور را به مغفرت و ورود بهشت و ساير مزاياي آن معرفي مي‏كند. اين مطلب سامي(بلند مرتبه) را حضرت استاد، علامه طباطبايي از آيه 12 سوره «صفّ»: يَغفِر لَكُم ذُنوبَكُم ويُدخِلكُم جَنّاتٍ تَجري مِن تَحتِهَا الْأنْهَار ومَساكِنَ طَيِّبَةً في جَنّاتِ عَدنٍ ذلِكَ الفَوزُ العَظيم. استظهار فرمودند؛ بعد از آنكه اعلام داشتند كه مغفرت گناهان تفضل الهي است و مستلزم پيدايش حق ويژه يعني ورود به بهشت نيست، زيرا ايمان و عبادت خدا وظيفه بنده است، بي‏آنكه حقّي بر خدا ثابت كند، مگر خود خداوند وعده دهد و تعهد كند، چون ايمان به خدا و پرستش او از نعمت‏هاي الهي است كه مايه شكر است نه پايه‏استحقاق.[ ر.ك: الميزان، ج3، ص113. تسنيم، جلد 13صفحه 356] از اينجا مي‏توان گفت سرّ تأثير استغفار و ايمان همانا تعهدي است كه خداوند به آن متعهد شده، زيرا چنين فرموده است: يَاقَوْمَنَا أجيبوا داعِي اللهِ وآمِنوا بِهِ يَغفِر لَكُم مِن ذُنوبِكُم ويُجِركُم مِن عَذابٍ أليم[سوره‏احقاف، آيه 31.]؛ يعني اثر اجابتِ دعوت الهي و ايمان به او مايه مغفرت ذنوب و پناه از عذاب اليم است.

غرض آنكه در همه موارد نجات از عذاب به مغفرت و ورود به بهشت تفسير نمي‏شود، به طوري كه اين دو مطلب (غفران گناه و دخول جنّت) شرح معناي حفظ از آتش و تفصيل آن اجمال باشد، پس گفتار حضرت استاد، علامهِ راجع به سوره «صفّ» تام است و نسبت به موارد ديگر نيازمند ارزيابي مجدّد.

عبادت فردي در كنار عبادت اجتماعي

عبادت اقتصادي ـ اجتماعي (انفاق) كنار عبادت فردي (استغفار) آمده است: (...والمُنفِقينَ والمُستَغفِرين) تا كسي نپندارد كه شب زنده‏داري او را از رسالت مهم اجتماعي بي‏نياز مي‏سازد. 

آمرزش‏خواهي مستغفران پيش از انفاق آنان نيز آمده است: إنَّ المُتَّقينَ في جَنّاتٍ وعُيون ... كانوا قَليلاً مِنَ الَّيلِ ما يَهجَعون  وبِالأسحارِ هُم يَستَغفِرون  وفي أمْوَالِهِم حَقٌّ لِلسّآئِلِ والمَحروم.[ سوره ذاريات، آيات 15 ـ 19.] پرهيزگاران با خلوص و احترام، مال خود را به سائل و محروم مي‏دهند نه با ترحّم، زيرا به خوبي فهميده‏اند كه حق ديگران در مال آنان است؛ هم حق سائلان و هم حق محرومان كه به جهت آبرومندي چيزي نمي‏خواهند. برپايه "تَتَجافي جُنوبُهُم عَنِ المَضاجِعِ يَدعونَ رَبَّهُم خَوفاً وطَمَعاً ومِمّا رَزَقْنَاهُم يُنفِقون  فَلا تَعلَمُ نَفسٌ ما اُخفِي لَهُم مِن قُرَّةِ أعيُنٍ جَزاءً بِما كانوا يَعمَلون"[ سوره سجده، آيه 16.] نيز مؤمنان راستين پهلويشان به بستر نمي‏چسبد، بلكه تجافي دارند و وقتي از خواب برمي‏خيزند خدا را مي‏خوانند، در حالي كه از دوزخ ترسان و به بهشت دل بسته‏اند. و از هر نعمت و روزي علمي يا مالي كه خداوند بدان‏ها داده است، به ديگران عطا مي‏كنند.

معيار صدق عنوان شب زنده‏دار

(والمُستَغفِرينَ بِالأسحار) و نيز (وبِالأسحارِ هُم يَستَغفِرون)[ سوره ذاریات، آيه 18.] نشان مي‏دهند كه استغفار در چندين سحر معيار است نه در يك سحر؛ يعني جمع «اَسحار» براي هر يك از مستغفران است و هر كسي بايد در «اسحار» استغفار كند؛ مانند آنكه نماز شب را تداوم بخشد، بنابراين از (تَتَجافي جُنوبُهُم) برخي شب‏ها مراد نيست، بلكه بيان ملكه و سيره است. 

بر پايه روايات نيز اگر كسي يك سال استغفار در سحر مانند استغفار در نماز شب (وتر) را تداوم بخشد، اهل استغفار در سحرگاهان به شمار مي‏رود.[ تفسير العياشي، ج1، ص 165.] يك سال نيز حدّ اقل است، بنابراين اگر كسي فقط بعضي شب‏ها به نماز برخيزد، جزو (المُستَغفِرينَ بِالأسحار) يا (وبِالأسحارِ هُم يَستَغفِرون) نيست.

گفتني است كه استغفار در سحرگاهان، اعمّ از نماز شب است؛ ليكن نماز شب، مصداق كامل آن است.

حرمت و بركت خاص سحر

پايان شب از حرمتي خاص برخوردار است كه مورد سوگند خداوند قرار گرفته و به اهميت اين قَسَم عنايت شده است. اين دو مطلب از آيه "والَّيلِ إذا يَسر  هَل في ذلِكَ قَسَمٌ لِذي حِجر"[ سوره فجر، آيات 4 ـ 5.] برمي‏آيد، چنان‏كه درباره فجر، ليالي ده‏گانه و شفع و وتر[سوره فجر، آيات 1 ـ 3.] نيز چنين شده است.

نجات آل لوط در سحر كه نعمت ويژه الهي به شمار آمده است نشان بركت خاص وقت سَحَر است: "إنّا أرسَلنا عَلَيهِم حاصِباً إلاّ آلَ لوطٍ نَجَّيْنَاهُم بِسَحَر  نِعمَةً مِن عِندِنا كَذلِكَ نَجزي مَن شَكَر"[ سوره قمر، آيات 34 ـ 35.]؛ همچنين طبق برخي احاديث[ر.ك: تفسير نور الثقلين، ج2، ص466.] وقتي پسران حضرت يعقوب(عليه‌السلام) از پدر خواستند تا از خدا برايشان آمرزش بخواهد، ايشان فرمود كه بعداً استغفار مي‏كنم و وقت سحر مرادشان بود كه منتظر فرارسيدن آن بودند: قالوا يَاأبَانَا استَغفِر لَنا ذُنوبَنا إنّا كُنّا خاطِئين  قالَ سَوفَ أستَغفِرُ لَكُم رَبّي إنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحيم.[ سوره يوسف، آيه 97.]

فضيلت سَحُور (طعام و آب سَحَر) بي‏ارتباط به ويژگي اين زمان خاص نيست، هرچند سَحَر ماه مبارك رمضان حرمتي مخصوص دارد.

همراهي با فرشتگان

اوصاف صبر، صدق، قنوت و استغفار در سحرها، زمينه‏ساز نيل انسان به مقام فرشتگان‏اند، زيرا پس از ذكرشان مي‏فرمايد: شَهِدَ اللهُ أنَّهُ لاإلهَ إلاّهُوَ والمَلائِكَةُ واُولوا العِلم[ سوره آل عمران، آيه 18]، با اينكه نام فرشتگان كنار نام خدا آمده است، چنان‏كه از «علماي الهي» كنار فرشتگان ياد شده است. در تفسير آيه آينده به اين مطلب اشاره مي‏شود.

اشارات و لطايف

(انشاالله برای چله بعد)