سلام علی آل یاسین..! (272)

مقدمه نشریه هادی 87

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و ...

والمخلصين في توحيد الله؛ 

و مخلصان در توحيد خدا

اخلاص در توحيد

 

«اخلاص توحيدي» عنواني است كه در دو بخش اعتقاد و عمل، كاربرد دارد و رابطه متقابل با يكديگر دارند. اخلاصي كه در بيان حضرت مولي الموحدين، اميرمؤمنان(عليه‌السلام) آمده: «أوّل الدّين معرفته و كمال معرفته التصديق به و كمال التصديق به توحيده و كمال توحيده الإخلاص له و كمال الإخلاص له نفي الصفات عنه»[ نهج‌البلاغه، خطبه 1.] و كمال توحيد شمرده شده است، اخلاص اصطلاحي در عبادات نيست؛ زيرا در اين خطبه، سخن از عمل نيست، بلكه «اخلاص الكون و الوجود لله تعالي»؛ يعني اخلاص اعتقادي مراد است؛ بدين معنا كه انسان موحّد، كلّ هستي را براي خدا و در اختيار او ببيند و غير او را مالك و مَلِك چيزي نداند. خواه اين «غير»، خود انسان باشد، خواه ديگران. البته يكي از فروعات اخلاص اعتقادي، اخلاص عمل براي خداي متعال است: فاعبد الله مخلصاً له الدّين ألا لله الدّين الخالص[ سوره زمر، آيات2 ـ 3] و آن اين است كه انسان، عمل خود را تنها براي خدا انجام دهد و آن را به ريا و سمعه‏كه از مراتب شرك خفي است‌الوده نسازد. اين نوع از اخلاص اگرچه از بالاترين كمالات عملي است، اما مربوط به آغاز برنامه سلوك اعتقادي و علمي به سوي خداست. 

ظرافت شرك 

رعايت توحيد در سير علمي و سلوك عملي، بسيار ظريف و حساس است؛ به گونه‌اي كه لحظه‌اي غفلت و اندكي زلّت، موجب خروج از راه مستقيم توحيد و غلتيدن در بيراهه شرك مي‌شود. از اين رو در روايات آمده است: 

«الإشراك في الناس أخفي من دبيب النمل علي المسح الأسود في اللّيلة المظلمة»[ بحار، ج75، ص371.]؛ نفوذ شرك در مردم، ظريف‌تر و نامرئي‌تر از اثر راه رفتن مورچه بر روي جسم سياه رنگ در شب تاريك و ظلماني است و قرآن كريم اكثر مؤمنان و مدعيان توحيد را مشرك مي‌داند: و ما يؤمن أكثرهم بالله إلاّو هم مشركون.[ سوره يوسف، آيه 106]

امام صادق(عليه‌السلام) در بيان منظور اين آيه فرمود: 

اينكه انسان بگويد: اگر فلاني نبود، هلاك مي‌شدم، اگر فلاني نبود، فلان مشكل و مصيبت به من مي‌رسيد، اگر فلاني نبود، عيال من از دست مي‌رفت، همه اينها شريك قرار دادن براي خداست؛ زيرا معنايش اين است كه آنها شريك خدا در رازقيت، دفع بلا و... هستند. آنگاه در جواب اين سؤال كه آيا اگر كسي بگويد: «اگر خدا به وسيله فلاني مشكل مرا حل نمي‌كرد، هلاك مي‌شدم»، اشكال دارد؟ فرمود: نه.[ نورالثقلين، ج2، ص475. ] 

تذکر: برخي هنگام تشكر از ديگران ادب توحيدي را رعايت نمي‌كنند و ناخواسته، كلماتي را ادا مي‌كنند كه بوي شرك مي‌دهد. تعبيراتي مانند: «اوّل خدا بعد شما»، «در فلان حادثه، فلان كس به دادم رسيد»، «فلان چيز از مرگ نجاتم داد»، « اگر فلان كار را بلد نبودم، تباه مي‌شدم» و... از توحيد ناب، بيگانه است؛ چون خداوند سبحان، اوّلي است كه ثاني و ثالث ندارد؛ اوّلي است كه آخري غير از خود ندارد؛ آخري است كه اوّلي غير از خود ندارد: هو الأوّل و الاخر و الظاهر و الباطن.[ سوره حديد، آيه 3.]و اساساً چيزي در جنب و جانب خداي تعالي نمي‌گنجد؛ زيرا حقيقت نامحدود، جنب و جانب ندارد تا جا براي ديگران باشد و جاي خالي وجود ندارد تا ديگران آن را پر كنند: ليس كمثله شي‏ء.[ سوره شوري، آيه 11.] بنابراين، اگر كسي بخواهد موحّدِ ناب باشد و توحيد او مشوب به شرك نگردد، نبايد چيزي را منشأ اثر بداند؛ نه به صورت استقلالي يا اشتراكي و نه به صورت مُظاهره و كمك و دستيار خدا. بدين لحاظ، قسم خوردن به جان ديگران، از موارد شرك شمرده شده است 

ائمّه(عليهم‌السلام) و تبيين معارف توحيدي 

همان‌طور كه اشاره شد، اكتناه ذات پاك خداوند، جز براي خود او، مقدورِ كسي نيست وهمه بحث‌هاي خداشناسي، بر محور اسما و صفات خداست. در اين مرحله نيز هر كسي به قدر توان و استعداد خويش، او را وصف مي‌كند. از اين رو خدااشناسان، داراي مراتبي مختلف هستند: 

تو را چنان كه تويي هر نظر كجا بيند      به قدر بينش خود هر كسي كند ادراك

و قرآن كريم نيز حريم كبريايي حق تعالي را از وصفِ واصفان، منزّه دانسته است، ليكن اين توفيق را رفيق مخلَصين مي‌داند كه با توجّه به قرب و نزديكي‌شان، مجاز به وصف او هستند: سبحان الله عمّا يصفون إلاّعباد الله المخلَصين.[ سوره صافات، آيات 159 ـ 160] بيانات رسا و بلندي از ائمه اطهار(عليهم‌السلام) درباره خداشناسي و مباحث توحيدي رسيده است. اين بيانات بلند و مخصوصاً بيانات عميق اميرِ بيان(عليه‌السلام) در نهج‌البلاغه[1] و غير آن، از چنان اوج و عظمتي برخوردار است كه اگر ائمه(عليهم‌السلام) نمي‌بودند، اين معارف بلند، هرگز شكار كسي نمي‌شد و جامعه بشري، نه تنها توان پشت سرگذاشتن كلاس‌هاي آغازينِ توحيد را نداشت، بلكه از جهل مركّبِ خويش نيز خارج نمي‌شد و نمي‌توانست بفهمد كه چنين معارف عميقي وجود دارد :

 

هر كراماتي كه مي‌جويي به جان   او نمودت تا طمع كردي در آن

 

چند بت بشكست احمد در جهان   تا كه يا رب گوي گشتند اُمّتان

 

گر نبودي كوشش احمد تو هم   مي‌پرستيدي چو اجدادت صَنَم

 

اين سرت وارست از سجده صنم    تا بداني حقِّ او را بر اُمم

 

گر بگويي شكر اين رستن بگو    كز بُت باطن هَمَتْ برْهند او

 

مر سرت را چون رهانيد از بُتان   هم بدان قوّت تو دل را وارهان[مثنوي معنوي، دفتر دوم، ابيات 365 ـ 370.]

 

و در همين زيارت جامعه، خطاب به ائمه اطهار(عليهم‌السلام) مي‌گوييم: «لا أُحصي ثنائكم و لا أبلغ من‌المدح كنهكم و من الوصف قدركم»؛ سروران من! ثنا و ستايش شما برايم ممكن نيست و به كنه مدح شما نمي‌رسم و وصف قدر و منزلت شما برايم مقدور نيست. چون آن ذوات مقدّس، مظهر تامّ و تمام كمال مطلق خدا و آينه‌دار جمال جميل مطلق الهي هستند. بدين سبب، همان‌طور كه ثناي خدا ممكن نيست، كنه ثنا و مدح ائمه(عليهم‌السلام) نيز مقدور ما نيست 

اكنون سخن در اين است كه مخلَصين چگونه چنين اجازه و توفيقي يافتند و چگونه اين همه روايات درباره معرفةالله از ائمه اطهار(عليهم‌السلام) صادر شده است؟

پاسخ اين است كه بر اساس حديث قرب نوافل[بحار، ج84، ص31.] مخلَصين به مقامي بار مي‌يابند كه با زبان خدا سخن مي‌گويند، با گوش خدا مي‌شنوند، با چشم خدا مي‌بينند و.... بنابراين، ولي الله واقعي با اراده الهي كار مي‌كند؛ تا خدا اراده نكند، او سخن نمي‌گويد، گوش نمي‌دهد، نمي‌بيند و ... حتّي اراده و خواسته‌اي نيز ندارد: و ما تشاءون إلاّأن يشاءالله.[ ـ سوره انسان، آيه 30؛ سوره تكوير، آيه 29] وقتي خدا اراده كرد، ولي اللهِ واقعي مي‌فهمد چه بگويد، چگونه بگويد و... در حقيقت، زبانشان در مقام فعل، مظهر گفتارِ حق تعالي است. از اين‌رو اگر انسان كاملِ معصوم چيزي بگويد، به اذن خداست؛ خواه راجع به وصف ذات اقدس اله باشد يا درباره احكام، معارف و حتّي دعا، نفرين و ....بدين ترتيب، سخنگوي واقعي در رواياتي كه از ائمه اطهار(عليهم‌السلام) كه بارزترين مصداق مخلَصين هستنددرباره معرفة الله صادر شده، خداست و اوست كه خود را با زبان عبد محض وصف مي‌كند، نه بنده مخلَص. چنان‌كه مي‌توان گفت: بندگان مخلص، ذات اقدس الهي را با زبان خودِ او وصف كرده‌اند. البته تفاوتي ظريف بين اين دو مطلب است: يكي آنكه خداوند در قرب نوافل، مجاري ادراكي و تحريكي انسانِ كاملِ معصوم و محبوب مي‌شود و ديگر آنكه انسان كاملِ معصوم، زبانِ بي‌زباني خدا مي‌شود. به هر تقدير، گفتار ناب توحيدي اهل‏بيت(عليهم‌السلام) مسبوق به علم، اراده و اذن الهي است. از باب تشبيه معقول به محسوس، مي‌توان گفت: كساني كه صدايي را از بلندگو، گوشي تلفن، راديو و امثال آن مي‌شنوند، مي‌پندارند اين دستگاه، خود ايجاد كننده صداهاست و حال آنكه حقيقت چيز ديگر است. سخن از آنِ كسي است كه وراي اين دستگاه است و چون او را نمي‌بينند، از او غافل هستند. در اينجا نيز سخنگو و ثناگو خداي سبحان است، ولي انسان‌هاي معمولي، چون او را نمي‌بينند، از او غافلند، امّا مظهر او، يعني انسانِ مخلَص يا شجر وادي طور را مي‌بينند. از اين‏رو خيال مي‌كنند آنها از جانب خود سخن مي‌گويند.

ما عدم‌هاييم و هستي‌هاي ما   تو وجود مطلقي فاني نما 

ما همه شيران ولي شير عَلَم   حمله‌شان از باد باشد دم به دم 

حمله‌شان پيدا و ناپيداست باد   آن كه ناپيداست از ما گُم مباد

باد ما و بود ما از داد تُست   هستي ما جمله از ايجاد تُست[مثنوي معنوي، دفتر اوّل، ابيات 602 ـ 605.]

. تمام آنچه در اين زيارت و مانند آن، به انسان‌هاي كاملِ معصوم(عليهم‌السلام) اسناد داده مي‌شود، از يك سو به معناي مجراي فيض و وسيط در افازه بودن آنهاست و از جهت ديگر، به معناي سبب معدّ و علّت ممدّ شدن آنان كه البته آن نيز به عنايت الهي است. پس اين ذوات مقدس، هم در عقيده، اخلاق و اعمال خود، موحّد نابند و هم در گسترش تفكّرِ توحيدي و بينش سالم وحدت خدا و احديّت او سهم تعيين كننده‌اي در جوامع بشري دارند. از اين منظر، در برخي از تعبيرهاي آتي همين زيارت، از آنان به «اركان توحيد خدا» ياد شده است: «تراجمةً لوحيه و أركاناً لتوحيده».

 

 

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها قرآن و عترت سلام علی آل یاسین..! (272)