سلام علی آل یاسین..!(264)

مقدمه نشریه هادی شماره 84

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و

….

والتامین فی محبت الله

تفاوت كمال و تمام

 در بحث لغوي، روشن شد كه كمال در مرحله بالاتري از تمام قرار دارد، ليكن برخي تلاش كرده‌اند كه ثابت كنند «تمام» مرحله بالاتر از «كمال» است. توجه به اين نكته ضروري است كه زيارت جامعه كبيره همانند دعاي جوشن كبير، دعوت‌نامه كمال‌جويي براي همه اقشار است و به نخبگان وادي سير و سلوك اختصاص ندارد. در دعاي جوشن كبير، از پروردگار عالم با اسماي حسنايي همچون «غافر»، «غفور»، «غفّار»، «راحم»، «رحيم»، «رحمان»، «أرحم‌الراحمين»، «شكور»، «شاكر»، «جابر»، «جبّار»، «عليم»، «عالم»، «علاّم» و... ياد شده است. هرگز نمي‌توان همه اين اسما را در يك سطح دانست. اين اختلاف مراتب، براي آن است كه مهمانان اين سفره متفاوتند. در حقيقت، اين سفره رنگين، غذاهاي متفاوتي به فراخور حال مهمانان دارد. برخي استعداد خواندن خداي غافر را دارند و برخي استعداد خواندن خداي غفّار و برخي خداي غفور و.... عارف كامل، مرحوم آيةالله‌العظمي شاه‌آبادي، استاد اخلاق و عرفان امام خميني(قدس‌سرّه) مي‌گفت: دعوت خداوند به يكي از سه زبان است: لسان قال، لسان حال، لسان استعداد... . دعاي به لسان استعداد، اَخفي‌الدّعوات... و بر طبق نظام كلّ است و مستجاب خواهد شد و ممتنع است كه در دار وجود، ظهور نكند... (شَذَرات المعارف، ص56، معرفت 64، 66، 67).]

زيارت جامعه كبيره نيز سفره رنگين ولايت براي همه زائران كمال‏طلب است. ازاين‏رو به فراخور حال و استعداد هر زائري غذاي مناسب دارد. بنابراين، نمي‌توان گفت: همه صفات مطرح شده در اين زيارت، يكسان، آن هم در بالاترين سطح است، بلكه برخي در سطح بالا و برخي بالاتر قرار دارد. بدين ترتيب، تلاش مزبور وجهي ندارد؛ افزون بر آنكه خلاف تصريح اهل لغت است.

تذكّر:

يكم. در اين شرح، گاهي به زبان ضِعاف و زماني به لسان اوساط و وقتي نيز از طرف اوحدي از زائران، گفتار يا نوشتاري ارائه مي‌شود. محبّت خداوند نيز كمال وجودي است و همسان حقيقت هستي مقول به تشكيك است. منزلت محبّت در قسم «احوال» قرار دارد كه پس از قسم «اوديه»  و پيش از قسم «ولايات» واقع است.[ ر ک:شرح منازل السائرين عفيف الدين تِلْمِساني، ص389] ( سالک در بخش اودیه مانند مسافری است که از شهر بیرون آمده و به خانه و زندگی پشت کرده و در بیابان و کوه‌ها و راهی پر سنگلاخ گرفتار آمده و به جایی نرسیده است و نه راهی برای بازگشت دارد و نه معلوم است که به مقصد می‌رسد. او در بادیه‌ای قرار دارد که در آن پی‌ها بریده‌اند. .که در اینجا یاد  این شعر می افتم:

 غره مشو كه مركب مردان مرد را // در سنگلاخ باديه پي بريده‌اند//نوميد هم مباش كه رندان باده‌ نوش // ناگه به يك خروش به منزل رسيده‌اند )

دوم. تمام محبّت و كمال آن، گاهي به لحاظ نزاهت از تور تثليث (مشاهده محبّ، محبوب و محبّت) و برائت از دام تثنيه (مشاهده محبوب و محبّت) كه هر يك از اين دو حجاب، در حدّ خود اثر مشئوم ثنوي و صَنَمي و وَثَني را به همراه دارد بررسي مي‌شود.

سوم. با خرق حجاب مُحِبّ و محبّت، چيزي جز محبوب نمي‌ماند و اگر حبّي به او تعلّق گيرد، هرگز مشهود حبيب نخواهد بود؛ زيرا وي هم از حجاب خود رهيد و هم از پرده محبّت به در آمد و قدم براي قيام در اين مقام، مقدورِ پاي چوبينِ عقلِ استدلال كننده نيست؛ چه اينكه اسب چوبين حكيم و متكلّم مستدل، تاب بارقه براق عارف واصل را ندارد. از اينجاست كه گفته‌اند: برخي از مراحلِ ولايت، طوري است وراي طور عقل؛ زيرا از قلمرو ذهن بيرون و از منطقه مفهوم و علم حصولي خارج است.

چهارم. چون حقيقت هستي بسيط است و با بساطت خود، همه كمال‌هاي وجودي را در خود منطوي دارد، لذا اگر محبّت تامّ و كامل شد، بسياري از اوصاف كمالي ديگر را كه با آن منافي نيست، در خود دارد؛ چنان‌كه حضرت امام‏سجّاد(عليه‌السلام) در دعاي ابوحمزه ثمالي، از خداوند درخواست محبّتي كرده است كه اوصاف كمالي ديگر را طرد نكند:

«اللّهمّ انّي أسئلك أن تملأ قَلْبي حُبّاً لك و خشيةً منك و تصديقاً بكتابك و ايماناً بك و فرقاً منك و شوقاً إليك يا ذاالجلال و الإكرام حبّب إليّ لقائك و أحْبِبْْ لقائي».[ مفاتیح ‌الجنان، اعمال سحرهاي ماه مبارك رمضان.]

پنجم. مقدار تأثير محبّت، مرهون قدرت محبوب است. حضرت علي‏بن‌بي‌طالب(عليه‌السلام) از آن جهت كه همچون ساير عترت طاهرين(عليهم‌السلام) همتاي قرآن كريم است و حقيقت قرآن اگر بر كوه نازل گردد، آن كوه متلاشي مي‌شود: لو أنزلنا هذا القران علي جبلٍ لرأيته خاشعاً متصدعاً من خشيةالله[سوره حشر، آيه 21.] درباره اهميت محبّت خود فرمود: «لو أَحَبّني جَبَلٌ لتهافت»[ نهج‌البلاغه، حكمت 111.]؛ يعني اگر كوه مرا دوست داشته، باشد متلاشي مي‌شود. هرچند برخي چون شريف رضي آن را بر تحمّل مصائب شديد حمل كرده است، ليكن ظهور آن در وزين بودن محبّت آن حضرت(عليه‌السلام) همچنان محفوظ است.

ششم. محبّت، گاهي به كژراهه افراط و زماني به بيراهه تفريط مي‌رود؛ چنان‌كه حضرت اميرمؤمنان(عليه‌السلام) فرمود: «سَيهْلِك فيّ صنفان مُحِبٌّ مُفرِط... »[ نهج‌البلاغه، خطبه 127.]، ليكن اگر مُحب در تشخيص صراط مستقيم موفّق شود و به هيچ وجه، به يمين يا شمال آن مبتلانشود و گرفتار ضلالتِ از بستر مستوي نگردد، به‌فضيلتِ «خير الأُمور أوسطها»[ بحار، ج48، ص154 و176.] نائل مي‌آيد و چون در متن صراط و بطن طريق سوي است، لذا بايد به اصل ديگري عمل كند و آن اينكه: خيرالأمور أكثرها و أشدّها و أعلاها و...؛ زيرا هيچ‌گونه خطري چنين سالك صالح و واصلي را تهديد نمي‌كند. از اينجا جريان تماميّت محبّت و كمال آن نسبت به سالكانِ صراط مستقيم، معناي خاص خود را مي‌يابد.

هفتم. محبّت تامّ و دوستي كامل شرايطي دارد كه بايد تحصيل شود و آثاري دارد كه پس از حصول آن شرايط، بر او مترتب خواهد شد. برخي از شرايط مهم و ريشه‌اي آن عبارت از اين است كه ساحتِ دل از تعلّق به بيگانه تطهير گردد تا غيرمحبوب در آن جا نگيرد. آنگاه صحنه دل هم بايد برطرف گردد تا تمام هويّت انسانِ كاملِ مفتاقْ و مشتاقِ جمال و جلال محبوب حقيقي، رخت بربندد تا اينكه اساس هويّت محب را تجلّي محبوب فرا بگيرد در اين حال، چيزي از محب باقي نمي‌ماند، بلكه تمام حقيقتِ او را ظهور محبوب و جلوه او تأمين مي‌كند. آنچه بر اين اثر بار است، اين است كه اگر كسي به چنين مُحبّي علاقه پيدا كرد، چون هويّت شخصي او فاني و محو شده و آنچه باقي و صاحي است، تجلّي محبوب است، محبّت به او دوستي محبوب محسوب مي‌شود، نه محبّت مُحِب؛ چه اينكه در همين زيارت جامعه چنين آمده است: «... من والاكم فقد والي الله... و من اَحَبّكم فقد اَحَبّ الله».

گفتند بسي فسانه عشق / اين قصه هنوز ناتمام است[مثنوي طاقديس، ص456]

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها قرآن و عترت سلام علی آل یاسین..!(264)