تفسیر شریف تسنیم سوره بقره(نشریه هادی شماره(106)

آیه61-و اذْ قُلْتُم يموسى لَن نَّصبرَ عَلَى طَعامٍ واحد فادعُ لَنا ربِّكَ يُخرجْ لَنا مِمّا تُنْبِتُالارضُ من بقلِها و قِثّآئها و فومها و عَدَسِها و بَصَلِها قالَ اءتسْتَبدِلونَ الّذى هُوَ اءدنىبالَّذى هُوَ خَيرٌ اهْبِطوا مصرا فان لَكُم مّا سَاءلتُم و ضُرِبَت عَلَيهم الذّلّة و الْمَسْكَنَةُ وبآءُ و بغضبٍ مّنَ اللّه ذلك بانهم كانوا يَكْفرونَ بايتِ اللّه و يقتِلونَ النّبينَ بغيرِ الحَقِّذلكَ بِما عَصَوا وَّ كانوا يَعتَدونَ

تفسير

بقلهاو...: «بَقل» به معناى سبزى و «قِثّاء» به معناى خيار(خيار چنبر) و «عدس» به معناى معروف آن و «بَصَل» به معناى پياز است. اما در معناى «فوم» اختلاف شده است ؛ بعضی آن را به معنای گندم و بعضی به معنای سیر گرفته اند.

أتستبدلون: واژه تبديل و استبدال گاهى بدون حرف جر ذكر مى شود ؛ مانند: «فبدّل الذين ظلموا قولاً غير الذى قيل لهم» (سوره بقره، آیه 59)، و گاهى با حرف جرّ به كار مى رود، ولى حرف جر به سر مبدَّل، يعنى چيزى كه تبديل به چيز ديگر مى شود و انسان آن را از دست مى دهد در مى آيد؛ مانند: «و من يتبدّل الكفر بالايمان» (سوره بقره، آیه 108) درباره كسى كه ايمان را از دست مى دهد و كفر را مى گيرد و از همين قبيل است آيه مورد بحث كه باء حرف جر بر سر «الذى هو خير» در آمده: «أتستبدلون الذى هو أدنى بالذى هو خير»؛ چون آنان با رسيدن به متاع پست، خير را از دست مى دادند.

بر اين اساس و با توجه به فصاحت قرآن و معيار بودن آن براى سنجش صحّت و سقم يا فصيح و افصح بودن استعمال هاى ادبى، مى توان نتيجه گرفت: آنچه در استعمال عرب مرسوم است كه باء تعديه را بر سر مبدّل اليه در مى آورند و مثلا مى گويند: «لا تبدّل الذّهب بالنحاس»؛ طلا را به مس عوض نكن استعمال نادرست يا غير فصيح است.

عليهم: تعديه «ضُرِبت» با كلمه «على» مفيد سلطه و احاطه ذلّت و مسكنت بر بنى اسرائيل است و در نتيجه مجموع جمله «ضربت عليهم الذلة و المسكنة» دلالت دارد كه «سكه» ذلّت به نام بنى اسرائيل (بر اثر قدر ناشناسى و ناسپاسى آنها) زده شد و «خيمه» ذلّت بر سر آنان نصب گرديد.

الذلّة: «ذلّت» نرمش آميخته با خوارى است و ذليل موجود ستم پذيرى است كه هر سلطه اى را قبول مى كند؛ در مقابل عزيز كه سرسخت و نفوذناپذير است. «أرض ذَلول» زمين سستى است كه مى توان به آسانى در آن كندوكاو كرد، در مقابل «أرض عَزاز» كه به زمينى گفته مى شود كه نمى توان در آن به آسانى نفوذ كرد.

در تفاوت بين «ذلّت» و «مسكنت» گفته شده: كه ذلّت عبارت از سستى و خفتى است در درون جان انسان ذليل، كه اين وهن غالبا درظاهر اعضاى بدن وى ظهور و بروزى ندارد (از اين رو برخى از انسانهاى ذليل به ظاهر عزيز جلوه مى كنند)، اما مسكنت گونه اى از سستى و خوارى است كه در ظاهر بدن نمايان مى شود (براى اين كه دست قاهرى را احساس مى كند و سايه ظالمى را بر سرش لمس مى كند) و باعث مى شود كه سكون و سكوت خفّت بارى بر اعضا و جوارح چنين فردى مستولى شود و آثار خشوع در قول و عمل او ظاهر گردد. بر اين اساس، به تهى دستى كه آثار فقر و ندارى در حركات و سكناتش آشكار شود، يعنى بر اثر شدت فقر تحرك ظاهريش به سكون مبدّل شود و نشاطش از بين برود مسكين گفته مى شود.

باءُو: اين واژه به معناى «رجعوا» است ؛ يعنى به غضب خدا بازگشتند و در نهايت، مغضوب خداوند قرار گرفتند.

تناسب آيات  

اين آيه بيانگر يكى ديگر از بهانه جويى ها و ناسپاسى هاى بنی اسرائيل است ؛ بهانه جويى و لجاجتى كه در آن نعمت آزادى و استقلال به دست آمده، فداى تنوع طلبى و شهوت شكم مى شود. خواسته اى كه همانند تقاضاى رؤيت حسى خداوند، از سر خضوع و خشوع نيست، بلكه با لجاجت و جسارت همراه است و از اين رو با قهر و غضب با آن مقابله مى شود و با تعجيز يا توبيخ پاسخ آنان داده مى شود.

عنصر محورى و پيام آيه 

عنصر محورى آيه مورد بحث را تذكره نعمت خدا و كفران قوم يهود تشكيل مى دهد؛ زيرا آنان در كمال مقاومت اعلان بى صبرى كرده و به صورت نفى صريح و اكيد علام داشتند كه بر آن چه خداوند از آسمان نازل كرده، صبر نمى كنيم، بلكه بايد از زمين نعمت هاى پيشنهادى ما را بيرون آورد. مقصود آنان از اين طرح، تبديل تامّ نعمت آسمانى به نعمت زمينى بود، نه تكميل و تتميم آن؛ زيرا ظاهر استبدال در صورتى كه با قرينه همراه نباشد، تعويض است، نه تركيب و تلفيق. از اين دو جهت كه يكى اعلام بى صبرى و نكول بود و ديگرى تبديل تام و تعويض محض نه تتميم و ضميمه كردن نعمت زمينى به نعمت آسمانى، بر مى آيد كه پيام آيه نقد عمل قبيح آنان است، نه نقل پيشنهاد مباح آنها.

از مجموع آنچه در اعلام نفى صبر و كيفيت پاسخ الهى توسط حضرت موساى كليم بر مى آيد اين است كه پيشنهاد بنى اسرائيل معقول و مقبول نبوده است و گرايش فخر رازى به توجيه سوال و تبرير آن (تفسیر کبیر، ج 3-4، ص 98) وجيه نخواهد بود.

بى صبرى و تنوع طلبى بنى اسرائيل 

خداوند در بخش اول آيه مورد بحث به يهوديان مى فرمايد: «و به ياد آوريد زمانى را كه به موسى گفتيد: ما تحمل يك نوع غذا را نداريم. تو از پروردگارت بخواه كه از محصول هاى زمينى و آنچه زمين آن را مى روياند، از سبزى ها، خيار، سير (يا گندم)، عدس و پيازش براى ما فراهم سازد».

اين خواسته يهود اگر امرى طبيعى بود، ممكن بود خدا به آنان لطف كند و همانند خواسته منّ و سلوى يا خواسته آب آشاميدنى، پاسخ مثبتى به آن بدهد، اما تعبير به «لن نصبر ...» همانند تعبير به «لن نؤمن لك...»، دليل بر اين است كه پيشنهاد بنى اسرائيل از سر لجاجت بود نه خواهش و مسألت. گويا مى خواستند بگويند: تو ما را از مصر بيرون آوردى و وعده دادى كه همه امكانات را در اختيار ما بگذارى و به وعده هايت وفا نكردى. در حالى كه حضرت موسى به آنان وعده داده بود كه آنان را از بردگى آل فرعون نجات دهد و نجات هم داد و آنان آزاد شدند، نه اين كه همه امكانات رفاهى را برايشان فراهم كند، بلكه آنان را به صبر و استقامت و نيز استعانت از خداوند دعوت كرده و فرموده بود: «استعينوا باللّه واصبروا» (سوره اعراف، آیه 128)؛ شما هدفى بالاتر در پيش داريد. پس به خدا استعانت كنيد و از او مدد بگيريد. شما كه با صبر و استقامت بر بزرگ ترين دشمن پيروز شديد، چگونه مى گوئيد: چون پياز و عدس و ... نداريم صبر نمى كنيم؟! با اينکه هدف بركندن ريشه ستم از منطقه بود، چگونه در حالى كه تنها مصر فتح شده و هنوز در شهرهاى شام و فلسطين خوى فراعنه باقى است، و در سرزمين مقدسى كه خداى سبحان براى شما مقرر ساخته، جبارانى چون عمالقه زندگى مى كنند (و شما حاضر نيستيد با آنها بجنگيد و از آن جا بيرون كنيد)، سخن از «لن نصبر على طعام واحد» داريد؟

بنى اسرائيل دقيقا همان چيزى را كه حضرت موسى سفارش كرده بود (صبر و استقامت ) نفى كردند و گفتند ما صبر نمى كنيم. آن ها با نفى اكيد، يعنى كلمه «لن» كه دليل بر خيره سرى و لجاجت آنان است، همانند «لن نومن لك» (سوره بقره، آیه 55) درباره رؤيت و با خطابى چون «يا موسى» به جاى «يا رسول اللّه» و «يا نبىّ اللّه» و با تعبيرى چون «فادع لنا ربّك» «خدايت را بخوان» كه با تحقير و استهزاء همراه است. گويا خداى موسى، خداى آنان نبود؛ از اين رو خدا بر بنى اسرائيل غضب كرد و به خواسته آنان پاسخ مثبت نداد؛ چنان كه در ماجراى رويت نيز با خشم خداوند روبرو گشتند: «فأخذتهم الصّاعقة» (سوره نساء، آیه 153).

نظير اين خواسته بنى اسرائيل خواسته مشركان حجاز است كه به پيامبر اسلام مى گفتند: اى پيامبر! دستور ده اين كوهها از هم فاصله بگيرند تا ما در اين جا كشاورزى كنيم. آنان مى پنداشتند پيامبر بايد هر روز معجزه اى ارائه كند و مثلا دره ها و كوهها را به صورت زمين هموار در آورد يا ميان كوهها فاصله افكند (گر چه در صورت بروز چنين معجزاتى باز هم ايمان نمى آوردند). آرى به خواسته يهود پاسخ مثبت داده نشد، بلكه حضرت موسى با زبان توبيخ يا تعجيز، دقيقا برهمان چيزى انگشت گذاشت كه نسبت به آن حساس بودند؛ يعنى وارد شدن به شهر كه لازم آن درگيرى و جنگ با عمالقه يا ديگر جباران و ظالمان بود.

از اين رو خداوند در بخش دوم آيه مورد بحث مى فرمايد: آيا غذاى بهتر (منّ و سلوی) را به غذاى پست تر (پیاز و سبزی و ...) تبديل مى كنيد؟ اكنون كه چنين است از بيابان در آييد و به شهرى فرود آييد كه در آن جا به همه خواسته هاى نازل خود مى رسيد: «قال أتستبدلون الذى هو أدنى بالّذى هو خير اهبطوا مصراً فإنّ لكم ما سألتم».

تذكر: 1- مجزوم بودن فعل، يُخرج يا نشان دادن جزم علمى آنان به تاثير دعاى حضرت موسى بود يا علامت دگم و توقع قاطع و مصّرانه آنها بوده است.

2- اسناد انبات به زمين كه مبدأ قابلى است نه مصدر فاعلى از گروهى كه در حصن توحيد ناب نبوده و نيستند مستبعد نيست، ولى مصصّح چنين اسنادى همانا اسناد اخراج به خداوندى است كه روياننده واقعى است: «ءأنتم تزرعونه أم نحن الزّارعون» (سوره واقعه، آیه 64).

3- استبدال اعلا به ادنى از قومى كه گاهى محكوم «فبّدل الذين ظلموا قولا غير الذى قيل لهم» (سوره بقره، آیه 59) و زمانى مبتلا به «و من يتبدّل الكفر بالايمان» (سوره بقره، آیه 108) هستند بعيد نيست؛ زيرا شاكله چنين ملتى تبديل حسن به قبيح و مغفرت به عذاب و تقدير الهى به تدبير بشرى و تغذيه ملكوتى به تغذيه ملكى است. اين تلوّن مذموم در استبدال من و سلوى به سير و پياز سرايت كرده است.

4- از ترتيب ذكرى نعمت هاى پيشنهادى نمى توان مراتب سودمندى و برترى آنها را نسبت به يكديگر استظهار كرد.

5- خير گاهى در مقابل شرّ است، مانند: «و نبلوكم بالشرّ و الخير فتنة ...» (سوره انبیاء، آیه 35) و زمانى در برابر دنىّ و پست هر چند شر نباشد. از تقابل عنوان خير و ادنى، بر مى آيد كه محور تبديل گر چه عالى و كامل نبود، ليكن مصون از شر بوده است. البته محروميت از خير در حد خود مى تواند شر نسبى تلقى گردد.

تصویری از تبدیل خیر به ادنی

این که من و سلوی نسبت به آنچه آنها می­خواستند اولاً لذیذتر و مطبوع تر بوده است ثانیاً نیرو بخش­تر بوده است زیرا پر انرژی بودن مواد قندی چون عسل یا ترنجبین صحرایی و گوشت جای بحث نیت و برتری منّ و سلوی از این جهت بر مطلوب­های جایگزین نیز شاید مورد اتفاق صاحب نظران دانش تغذیه باشد ثالثاً از جهت تأثیر مستقیم و مهمی که رعایت آن در سلامت دستگاه گوارش دارد از اهمیت ویژه­ای برخوردار بوده است و آن سهل الهضم بودن منّ و سلوی است نسبت به آنچه آنان می­خواستند، به ویژه حبوبات.

فرمان هبوط

تعبیر به هبوط در جمله «اهبطوا» اشاره به سقوط و نزول است در برابر «تعال» که دعوت به صعود و ارتقاست.گویا موسای کلیم نیز با استخدام این تعبیر فهماند که شما عزیز بودید.پس برای امور مادی،نظیر پیاز و عدس و مانند آن ذلیل نشوید. با این بیان،امر به هبوط از قبیل امر توبیخی است.

نیز ممکن است از قبیل امر تعجیزی باشد یعنی خدای سبحان مقرر کرده که سالیان متمادی در این صحرا سرگردان باشید و شما از رفتن به جای دیگر،یعنی از شکستن آنچه خدا مقدر کرده عاجز هستید.

مراد از «مصر»

درباره­ی مصر آرای فراوانی ارائه شده است.از این رو غیر از صاحب فی ظلال القرآن مفسر محققی بلاغی و ادیبانی چون نظام الدین نیشابوری و ابوالفتح رازی نیز احتمال اینکه مقصود همان مصر معهود باشد را داده اند.

حاصل اینکه تنوین پذیر بودن کلمه «مصر» دلیل بر این نیست که این شهر غیر از مصر معهود فرعونی است.چنانکه از تعبیر به «الارض المقدسه»در آیه ادخلوا الارض المقدسه التی کتب الله لکم نمیتوان نتیجه گرفت مراد سرزمین مقدسی است.

سنت منحوس پیامبرکشی

در دین یهود قتل یک فرد عادی به مثابه قتل همه انسان هاست«من قتل نفسا بغیر نفس أو فساد فی الارض و کأنما قتل الناس جمیعا»

ظاهر آیه مورد بحث این است که «یقتلون» عطف بر «یکفرون» است درنتیجه «کانوا» بر سر «یقتلون» نیز تکرار می شود و این دلالت دارد که پیغمبرکشی بصورت عادت زشت و سنت سیئه درمیان بنی اسرائیل درآمده است.برهمین اساس ممکن است گفته شود اگر یهودیان معاصر رسول خدا هم قدرت بر قتل پیامبر داشتند،چنین می­کردند و حتی اگر بار دیگر موسای کلیم به دنیا بازمی­گشت،آنها نه تنها به آن حضرت ایمان نمی­آوردند بلکه ممکن بود او را نیز به قتل برساند.

قتل با واسطه و بی واسطه

مراد از« قتل» در جمله یقتلون هم ممکن است کشتن بی واسطه باشد چنانکه نزدیک بود بنی اسرائیل هارون را به قتل برسانند،و هم کشتن با واسطه از طریق تقیه نکردن و انتشار اخبار و افشای اسرار انبیا باشد؛ چنان که امام صادق پس از تلاوت آیات مزبور فرمود : به خدا سوگند بنی اسرائیل انبیا را با دست­ها و شمشیرهای خود نکشتند، بلکه اخبار و احادیث آنان را شنیدند و افشا کردند و حکام و جباران زمان بر اساس آن اخبار ایشان را گرفته ، می­کشتند .

به هر حال ظاهر این آیات قتل بی­واسطه انبیاست و آنچه در روایت آمده ممکن است صرفاً برای بیان اهمیت لزوم حفظ اسرار و تقیه باشد و اگر قتل بی واسطه را صریحاً نفی می­کند در واقع برای نفی توهم حصر مصداق قتل در قتل بی واسطه است،

جنایت بی­توجیه اسرائیل

انبیا حق مدار و عدل محورند و حق بودن آنان برای بنی اسرائیل ثابت شده بود و آنان هیچ توجیهی در قتل پیامران نداشتند؛ زیرا نه فسادی از آن ذوات نورانی مشاهد شده بود و نه ناامنی و فتنه­گری. پس نه مجوز الهی داشتند و نه مصحّح مردمی و انسانی . از این رو چنین پدیده­ی زشتی تعبیر به «بغیر الحق» شده است .

عزت و ذلت از دیدگاه قرآن کریم

از این آیه برمی­آید که ذلت مانند خیمه­ای فراگیر بر بنی اسرائیل قرار گرفته است. علت این ذلت اعمال و رفتار خود بنی اسرائیل است که زمینه را برای مغضوب شدن خدا از آن­ها فراهم کرده است. درباره عزت و ذلت در قرآن موارد زیر قابل دریافت است.

اولا عزت و ذلت تنها در دستان خداست.

ثانیا خداوند عمل عزت دهی و یا ذلت دهی خود را خیر می­داند.

ثالثا علت ذلیل شدن، خارج شدن انسان از عبودیت خداوند است. در برابر نیز راه به عزت رسیدن نیز ابتدا عقیده پاک داشتن و سپس انجام عمل صالح است.

رابعا پیامبران و مومنان را عزیزان و عزت مندان واقعی معرفی می کند. حال آن که ممکن است در شرایطی به صورت صوری به ذلت ظاهری دچار شوند. در برابر کافران و مشرکان ذلیلان تاریخند.

موارد زیر درباره عزت قابل توجه است.

الف-گناه ظاهری لذیذ و باطنی ذلیل آور دارد. در برابر عمل صالح که ظاهری سخت و در برابر باطنی لذیذ و عزت بخش دارد.

ب-تکبر بیش از دیگر گناهان سبب ذلت شده و ریشه­ی آن محسوب می­شود.

ج-گاهی عده ای گنه کار به ظاهر عزیزند. این عزت ظاهری بوده و حقیقت و باطنشان ذلت است. این ذلت چون حقیقی است ماندگار است و عزت ظاهری از بین می رود.

مسکنت ممدوح و مذموم

مسکنت ممدوح آن است که انسان در برابر خداوند دچار سکون شده و هیچ فعل و حرکتی را جز با اذن خداوند انجام ندهد. نتیجه چنین مسکنتی، سکینه ای است که خداوند بر دل های مومنان نازل می کند.

در برابر چنین مسکنت ممدوح، مسکنت مذموم است که به معنای نشستن در برابر دشمن است. این مسکنت است که علت اصلی فقر است و به زمین گیر شدن در برابر خلق خداوند تعبیر می شود. بنی اسرائیل دچار همین مسکنت شده بود.

ناسازگاری عزت با رفاه همه جانبه

فردی که می­خواهد عزیز باشد باید در جایی از امکانات رفاهی چشم پوشی کند و بعضی از محرومیت ها را با دل و جان بخرد. بنی اسرائیل این محرومیت ها را پس زده و از جنگ و جهاد امتناع ورزیده و دچار ذلت و مسکنت شدند.

عزت خیالی یا ناپایدار

ذلّت و مسكنت بر پيشانى هويت يهود نوشته شد و اين چنين كتابتى دلالت بر خوارى پيوسته و مستمر آنان در طول تاريخ تا روز قيامت دارد. پس چگونه در عصر حاضر از قدرت و حكومت برخوردارند، آيا لازم حاكميت آنان، عزّت نيست ؟!

در پاسخ ممكن است گفته شود:

اولا: توده يهود هم اكنون نيز ذليل است ذليل حزب يا گروه يا دستگاه حاكمى به نام صهيونيسم، زيرا از خود اختيارى ندارد و از آزادى و استقلال برخوردار نيست و اجير طاغى و اسير دستگاه حاكم است.

ثانيا: اگر بپذيريم كه عزّتى دارند، چنين عزّتى يكى از همان دو مورد استثنايى است كه در سوره آل عمران مطرح شده آن جا كه مى فرمايد: «ضربت عليهم الذّلّة اءين ما ثقفوا الا بحبل من اللّه وحبل من الناس» هر كجا يافته شوند مهر ذلّت بر آنان خورده است مگر با ارتباط با خدا و تجديد نظر در روش ‍ ناپسند خود يا با ارتباط با مردم و وابستگى به مركز اقتدار ملى.

عاقبت اصرار بر گناه و استمرار آن

یکی از دلایلی که سبب انحراف بنی اسرائیل و ارتکاب گناهانی بزرگ مانند پیامبر کشی آن­ها شد،  اصرار و استمرار انجام گناه بود.

انجام گناهان کوچک و استمرار انجام آن­ها زمینه را برای انجام گناهان بزرگتر فراهم می کند. پیامبر در این زمینه می­فرمایند(اى بندگان خدا از غور در گناهان و از كوچك شمردن آن بپرهيزيد زيرا گناه سبب چيرگى ذلّت (سستى و ضعف در اراده ) بر انسان گنه كار مى شود، تا اين كه او را در گناهى بزرگ تر وارد مى سازد و پيوسته ايت ذلّت و سستى در اراده و ارتكاب گناهان بزرگ، ادامه می يابد، تا اين كه سر از ردّ ولايت وصى عليه السلام و دفع نبوت نبى ّصلى الله عليه و آله بر مى آورد و هم چنان ادامه مى يابد تا به بزرگ ترين گناه، يعنى انكار توحيد و الحاد در دين خدا منجر مى شود.)

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها تفسیر شریف تسنیم سوره بقره(نشریه هادی شماره(106)