تفسیر شریف تسنیم سوره بقره (نشریه هادی شماره 105)

آیه ۵۸- و اذ قلنا ادخلوا هذه القریه فکلوا منها حیث شئتم رغدا و ادخلوا الباب سجّدا و قولواحطّه نغفر لکم خطایکم و سنزید المحسنین

آیه ۵۹- فبدّل الّذین ظلموا قولا غیر الّذى قیل لهم فانزلنا على الّذین ظلموا رجزا من السماء بما کانوا یفسقون

تفسیر

القریة:«قریة» بر شهر نیز اطلاق می­شود؛ زیرا اصل این واژه به معنای اجتماع است .

حِطَةٌ: واژه « حِطَة» که به معنای ریزش گناهان و لازمه آن بخشوده شدن و از بین رفتن آن است.

فبدل: عنوان «تبدیل» در بسیاری از خصوصیاتِ مفهومی، با عنوان «تغییر» هماهنگ است، لیکن تفاوت­هایی نیز با هم دارد.

رجزاً: با ملاحظه موارد استعمال واژه­ی«رجز» در قرآن کریم به دست می­آید که این واژه هم به معنای عذاب می­آید و هم به معنای «رجس» و آلودگی و پلیدی

تناسب آیات

این دو آیه، یادآور دهمین نعمتی است که از جانب پروردگار به بنی اسرائیل افاضه شد و نیز، ناسپاسی دیگری از ناسپاسی­های آنان را گوشزد می­کند؛نعمت به پایان رسیدن سرگردانی در بیابان و وارد شدن به سرزمینی که ورود به آن چهل سال بر آنان حرام شده بود و ناسپاسی تبدیل فرمان خدا.

مراد از «القریة»

واژه­ی قریه در آیه­ی مورد بحث از دو جهت، بررسی شده: نخست این که آیا مراد از قریه، سرزمین بیت­المقدس است یا «اریحا»، از شهرهای شام یا مصر یا یکی از روستاهای میان راه یا محله­ای از محله­های بادیه که بنی اسرائیل برای مدتی محدود و پیش از هبوط در شهردر آن سکونت گزیدند است که تعیین قطعی قریه مزبور با استفاده از قرآن کریم میسور نیست و اگر علم به آن ضروری بود، حتماً در قرآن مطرح می­شد. عمده تحلیل عبرت­آموز داستان بنی اسرائیل در این باره است.

جهت دیگر این که در هر صورت آیا قریه­ای که آنان مأمور شدند به آن درآیند در حد ده بوده یا در حد شهر که شواهدی وجود دارد که مراد شهر است

مقصود از «الباب»

مقصود از «الباب» دری است که به باب الحطه معروف است که همان در انحطاط، تواضع و فروتنی است ، هماره به روی سالکان کوی حق گشوده است و طالبان آن اندک و واردان آن واصلند.

سرزمین فلسطین و ناسپاسی­های بنی اسرائیل

یکی از بزرگ­ترین ظلم­ها و ناسپاسی­های بنی اسرائیل، رفتار ناروایی بود که در مورد ورود به سرزمین مقدس و پربرکت بیت المقدس، از خود نشان دادند. یعنی به شرایط ورود به این مکان پاک( استغفار از گناهان سابق و اظهار خشوع و تواضع و بر زبان جاری ساختن کلمه­ی «حطه») عمل نکردند و کلام خدا را تبدیل و تحریف کردند و در نتیجه به عذاب الهی دچار شدند.

رفاه­گرایی بنی اسرائیل

اوامری که در آیه­ی مورد بحث آمده الزامی است، مگر امرِ«فکلوا» که برای اباحه و ترخیص است. یهودیان عصر حضرت موسی اوامر الزامی را ترک یا تبدیل کردند، ولی امر ترخیصی را که همراه رفاه و آسایش بود پذیرفتند.

ورود خاضعانه و شاکرانه

از واژه­ی «سجدا» دو تعبیر قابل بیان است.

1-با حالا خضوع و خشوع به بیت المقدس وارد شوید.

2-در ابتدای ورود به بیت المقدس و در ورودی آن سجده شکر انجام دهید

درخواست ریزش گناهان

بنی اسرائیل برای بخشش گناهانشان مکلف به انجام سه کار شدند

1-     از در مخصوص قریه که مطابق با بعضی از تفاسیر کوتاه بوده و وارد شدن به آن مستلزم خم شدن است، وارد شوند

2-     وارد شدن در حالت سجده

3-     ذکر واژه­ی «حطه» برای بخشش گناهان.

معنای جامع احسان

خداوند در این آیه بشارت می­دهد که کسانی که اعمال عبادی در آیه قبل را به درستی انجام دهند، افزون بر بخشش گناهان ثواب نیکو نیز می­دهیم. یعنی ابتدا با استفاده از استغفار غبارروبی کرده و سپس رنگ آمیزی با صبغه الهی صورت پذیرد.

واژه­ی محسن در معنای لغوی خود به معنای کسی است که عمل نیک انجام می­دهد. ولی از مجموع آیات و روایات چنین بر می­آید که محسن علاوه بر انجام اعمال نیک از معرفت و یقین نیکویی به خداوند بهره­مند است.

بعضی از مفسران نیکو انجام دادن کارهای سه گانه در آیه قبل را علت انتخاب واژه­ی محسنین نگرفته اند. بلکه محسنین کسانی هستند که تاکنون مرتکب خطایی نشدند و ثابت و استوار مسیر چهل ساله بیابان را پیمودند.

دشواری تعبد بر ستمگران متمرد

در آیه دوم، ستمگران از فرمان خدا تمرد کردند. درباره­ی نحوه­ی تمرد آنان دو نظر وجود دارد.

1-گروهی از مفسران واژه­ی «فبدل» را مخالفت عملی دانسته­اند. به عبارت بهتر طبق نظر آنان گروهی از بنی اسرائیل صرفا از انجام تواضع و خضوع و خشوع در برابر خداوند سربازدند.

2- طبق نظر قالب مفسران ستمگران از  بنی اسرائیل به جای نام بردن از واژه «حطه» از سر لجاجت و مخالفت واژه­ی دیگری به کار بردند که معنای متضادی داشته باشد. علت استفاده اینان از واژه­ی دیگری به جز واژه­ی «حطه» عدم وجود روحیه تعبد در آنان بود.

تبدیل ظالمانه سخن حق

کسانی که نسبت به فرمان خدا مخالفت ورزیدند، همه­ی بنی اسرائیل نبودند. خداوند هم بدون توجه به قومیت آن­ها، عذاب الهی و رجز را بر آنان فرو می­فرستد. از روایات برمی­آید  که رجزی که بر بنی اسرائیل وارد شده است، بیماری طاعون است. البته بعضی دیگر از مفسران، سکوت قرآن در نام بردن نوع عذاب را دلیل بر سکوت این مفسران بر نوع عذاب دانسته­اند.

هشداری به فاسقان

استفاده از فعل ماضی «کانو» بر سر فعل مضارع در آیه «بما کانو یفسقون» دو پیام اصلی دارد.

1-آن­چه سبب نزول عذاب شده استمرار آنان در فسق و ظلم بود.

2-هشداری به هر ملت است که استمرار در ظلم و فسق عذاب خداوند را به همراه دارد و در مورد بنی اسرائیل گناه خاص آنان سبب عذاب نشد، بلکه استمرار آن­ها در گناه سبب عذاب شد.

اوصاف محسنان در قرآن

آیاتی که در قرآن محسنین را تفسیر می­کنند، شجره­ای طیبه را به تفسیر می­کشد که ریشه­های آن در اعماق زمینه­های اعتقادی است و شاخ و برگ آن سینه­ی ملکوت را شکافته و میوه­های آن عمل صالح هستند. در این­جا صفات محسنین از منظر قرآن نام برده شده است.

1-3-کمی از شب را می خوابند و در سحر گاهان استغفار می کنند، مقداری از اموالشان را(غیر از حقوق واجب مالی) به نیازمندان می دهند.

4-از زینت های دنیا چشم می پوشند و رو به جانب آخرت دارند؛ از دار غرور، پهلو تهی می کنند و به سوی دار خلود، شتابان در حرکتند و در آن جا پهلو می گیرند.

5-منادی عامل و معتقدی برای دین هستند، هم به حق معتقدند و به آن عمل می کنند و هم حق می گویند و آن را نشر می دهند.

6-8-نماز به پا می دارند، زکات می دهند و به آخرت یقین دارند.

9-مجاهدانی مخلص و فداکارانی از خود گذشته در راه خدا هستند و از معیّت ویژه الهی برخوردارند.

10-در راه خدا صبور و پایدار و با استقامتند.

11-اهل کرامت و گذشتند.

12-در حال خوف و رجا به سر می برند و با بیم و امید خدا را می خوانند و رحمت خاص الهی به آنان نزدیک است.

13-16-در پذیرش حق استکبار نمی ورزند، حقیقت را دریافته اند و در پی آن نسبت به آیات الهی، عشق و شوق از خود نشان می دهند و پیوسته ملحق شدن و رسیدن به صالحان را از خدا طلب می کنند

17-با همه پایمردی ها و استقامت ها در راه خدا، پیوسته از گناهان خود اظهار عجز و شرمساری می کنند و از خداوند، آمرزش گناهان، ثبات قدم و نصرت بر کافران را می طلبند.

18-19-حتی در حال تنگ دستی نیز اهل انفاقند و خشم خویش را فرو می برند. از این رو از محبوبان ویژه خدا هستند

آیه60-و اذ استسقى موسى لقومه فقلنا اضرب بعصاك الحجر فانفجرت منه اثتتاعشرة عينا قد علم كلّ اناس مّشربهم كلوا و اشربوا من رزق اللّه ولا تعثوا فى الارض مفسدين

با تامل در آیه فوق نکات ظریف زیر قابل تامل می­باشد:

1-     استسقای حضرت موسی برای قوم خود از نوع زیبای عبادت یک معبود در نهایت خضوع می­باشد...چه زیباست نحوه برخورد حضرت موسی با درخواست قوم لجوج خود و چه زیبا عشق بازی می­کند با خدای خود...

2-     خداوند در پاسخ به حضرت موسی، برای قوم حس گرا مجددا" معجزه­ای محسوس فرستاد و آن شکافته شدن سنگی بزرگ و جوشش آب بسیار زیاد (بدلیل آوردن کلمه فانفجرت) می­باشد طبق دو قول مفسران که برخی آب را از سنگ دانسته و برخی از داخل سنگ و باز شدن مسیر مد نظرشان بوده در هر دو حالت این موضوع به امر خداوند بوده و یدالله در این اتفاق قابل مشاهده است.

3-     نکته جالب دیگر اینکه وقتی معبودی چون حضرت موسی از خداوند قادر درخواستی را بنماید، خداوند به­صورت بسیار وسیع و جوشان آب گوارا فرو می­فرستد و این به وضوح بیانگر صفت رحیمیت رب العالمین می باشد.

4-     نکته جالب دیگر در این آیه ایجاد دوازده چشمه از یک مکان که هر یک برای طایفه­ای کافی بود و خداوند به صراحت بیان فرموده که باهمدیگر درمورد نعمتهای الهی نزاع نکنید که خداوند رزاق است و اورا که با خدا قرار است، چرا نگرانی از آینده...

5-     محل اتفاق مورد بحث حتما بیابان سینا بوده و قول برخی که این اتفاق را در قریه معهود می­دانستند قابل رد است.

6-      نکته جالب دیگر در مورد زمان اتفاق افتادن موضوع مورد بحث، متواتر بودن آن بعد از انزال من و سلوی می­باشد در حقیقت خداوند نعمت­های اصلی جهت حیات بشر از جمله غذا و آب را به وفور و بسیار سهل الوصول در اختیار قوم حس­گرای بنی اسرائیل قرار داد.

7-     چه زیباست کلمه رزق­الله و چه زیباتر است که ما بر سر این خوان نعمت نشسته­ایم و منعم بسیار کریم است و بنده نواز...نظر اکثر مفسران در مورد کلمه کلو من رزق­الله، همان نعمت­های مادی جهت ادامه حیات است.

8-     نکته بسیار زیبا و لطیف دیگر در آیه مذکور این است که خداوند قادر مطلق است اما می­خواهد که احساس فراغت کامل در تمامی امور به بنده دست ندهد و حتی به اندازه زدن عصا به سنگ و یا در ماجرای اطعام حضرت مریم(س) از درخت خرما، تکان دادن با دستان مبارک امر گردیده است.

9-     راه­های به دست آوردن آب به روشهای زیر است:

الف) راه علمی و عملی که اکتشاف و کندوکاو را  درپی دارد

ب)راه فرا طبیعی و معنوی عام مانند استقامت در عبادت

ج) راه معنوی خواص مانند خضوع و خواندن نماز استسقا برای نزول باران

د) راه معنوی اخص مانند زدن عصا به سنگ و اعجاز

دلیل آنکه با وجود راه سوم و امکان آن برای حضرت موسی(ع)، عدم استفاده و ورود به راه چهارم، بخاطر قوم حس­گرا و لدوود و عنود بنی اسرائیل می­باشد که موجب استفاده از معجزه و اتمام حجت بوده است.

10- نکته جالب دیگر این است که خداوند اختلاف بعد از علم را بسیار مزمّت نموده و مشخصا قوم بنی اسرائیل نمونه بارز آنان بودند که به اختلافات بعد از علم دامن می­زدند.

11- چه زیبا خداوند به نفی سرمایه داری و مدح اشتراکیت در این آیه پرداخته با جمله ولا تاسوا...

"دوستان: تولى ولايت اهل بيت عصمت و طهارت عليه السلام (دوازده چشمه زلال الهی) كه مهم ترين مزد رسالت رسول گرامى است، زمينه استحقاق چشيدن بلكه نوشيدن جام محبت از كوثر الهى را فراهم مى كند"

آیه61-و اذْ قُلْتُم يموسى لَن نَّصبرَ عَلَى طَعامٍ واحد فادعُ لَنا ربِّكَ يُخرجْ لَنا مِمّا تُنْبِتُالارضُ من بقلِها و قِثّآئها و فومها و عَدَسِها و بَصَلِها قالَ اءتسْتَبدِلونَ الّذى هُوَ اءدنىبالَّذى هُوَ خَيرٌ اهْبِطوا مصرا فان لَكُم مّا سَاءلتُم و ضُرِبَت عَلَيهم الذّلّة و الْمَسْكَنَةُ وبآءُ و بغضبٍ مّنَ اللّه ذلك بانهم كانوا يَكْفرونَ بايتِ اللّه و يقتِلونَ النّبينَ بغيرِ الحَقِّذلكَ بِما عَصَوا وَّ كانوا يَعتَدونَ

تفسير

بقلهاو...: «بَقل» به معناى سبزى و «قِثّاء» به معناى خيار(خيار چنبر) و «عدس» به معناى معروف آن و «بَصَل» به معناى پياز است. اما در معناى «فوم» اختلاف شده است ؛ بعضی آن را به معنای گندم و بعضی به معنای سیر گرفته اند.

أتستبدلون: واژه تبديل و استبدال گاهى بدون حرف جر ذكر مى شود ؛ مانند: «فبدّل الذين ظلموا قولاً غير الذى قيل لهم» (سوره بقره، آیه 59)، و گاهى با حرف جرّ به كار مى رود، ولى حرف جر به سر مبدَّل، يعنى چيزى كه تبديل به چيز ديگر مى شود و انسان آن را از دست مى دهد در مى آيد؛ مانند: «و من يتبدّل الكفر بالايمان» (سوره بقره، آیه 108) درباره كسى كه ايمان را از دست مى دهد و كفر را مى گيرد و از همين قبيل است آيه مورد بحث كه باء حرف جر بر سر «الذى هو خير» در آمده: «أتستبدلون الذى هو أدنى بالذى هو خير»؛ چون آنان با رسيدن به متاع پست، خير را از دست مى دادند.

بر اين اساس و با توجه به فصاحت قرآن و معيار بودن آن براى سنجش صحّت و سقم يا فصيح و افصح بودن استعمال هاى ادبى، مى توان نتيجه گرفت: آنچه در استعمال عرب مرسوم است كه باء تعديه را بر سر مبدّل اليه در مى آورند و مثلا مى گويند: «لا تبدّل الذّهب بالنحاس»؛ طلا را به مس عوض نكن استعمال نادرست يا غير فصيح است.

عليهم: تعديه «ضُرِبت» با كلمه «على» مفيد سلطه و احاطه ذلّت و مسكنت بر بنى اسرائيل است و در نتيجه مجموع جمله «ضربت عليهم الذلة و المسكنة» دلالت دارد كه «سكه» ذلّت به نام بنى اسرائيل (بر اثر قدر ناشناسى و ناسپاسى آنها) زده شد و «خيمه» ذلّت بر سر آنان نصب گرديد.

الذلّة: «ذلّت» نرمش آميخته با خوارى است و ذليل موجود ستم پذيرى است كه هر سلطه اى را قبول مى كند؛ در مقابل عزيز كه سرسخت و نفوذناپذير است. «أرض ذَلول» زمين سستى است كه مى توان به آسانى در آن كندوكاو كرد، در مقابل «أرض عَزاز» كه به زمينى گفته مى شود كه نمى توان در آن به آسانى نفوذ كرد.

در تفاوت بين «ذلّت» و «مسكنت» گفته شده: كه ذلّت عبارت از سستى و خفتى است در درون جان انسان ذليل، كه اين وهن غالبا درظاهر اعضاى بدن وى ظهور و بروزى ندارد (از اين رو برخى از انسانهاى ذليل به ظاهر عزيز جلوه مى كنند)، اما مسكنت گونه اى از سستى و خوارى است كه در ظاهر بدن نمايان مى شود (براى اين كه دست قاهرى را احساس مى كند و سايه ظالمى را بر سرش لمس مى كند) و باعث مى شود كه سكون و سكوت خفّت بارى بر اعضا و جوارح چنين فردى مستولى شود و آثار خشوع در قول و عمل او ظاهر گردد. بر اين اساس، به تهى دستى كه آثار فقر و ندارى در حركات و سكناتش آشكار شود، يعنى بر اثر شدت فقر تحرك ظاهريش به سكون مبدّل شود و نشاطش از بين برود مسكين گفته مى شود.

باءُو: اين واژه به معناى «رجعوا» است ؛ يعنى به غضب خدا بازگشتند و در نهايت، مغضوب خداوند قرار گرفتند.

تناسب آيات  

اين آيه بيانگر يكى ديگر از بهانه جويى ها و ناسپاسى هاى بنی اسرائيل است ؛ بهانه جويى و لجاجتى كه در آن نعمت آزادى و استقلال به دست آمده، فداى تنوع طلبى و شهوت شكم مى شود. خواسته اى كه همانند تقاضاى رؤيت حسى خداوند، از سر خضوع و خشوع نيست، بلكه با لجاجت و جسارت همراه است و از اين رو با قهر و غضب با آن مقابله مى شود و با تعجيز يا توبيخ پاسخ آنان داده مى شود.

عنصر محورى و پيام آيه 

عنصر محورى آيه مورد بحث را تذكره نعمت خدا و كفران قوم يهود تشكيل مى دهد؛ زيرا آنان در كمال مقاومت اعلان بى صبرى كرده و به صورت نفى صريح و اكيد علام داشتند كه بر آن چه خداوند از آسمان نازل كرده، صبر نمى كنيم، بلكه بايد از زمين نعمت هاى پيشنهادى ما را بيرون آورد. مقصود آنان از اين طرح، تبديل تامّ نعمت آسمانى به نعمت زمينى بود، نه تكميل و تتميم آن؛ زيرا ظاهر استبدال در صورتى كه با قرينه همراه نباشد، تعويض است، نه تركيب و تلفيق. از اين دو جهت كه يكى اعلام بى صبرى و نكول بود و ديگرى تبديل تام و تعويض محض نه تتميم و ضميمه كردن نعمت زمينى به نعمت آسمانى، بر مى آيد كه پيام آيه نقد عمل قبيح آنان است، نه نقل پيشنهاد مباح آنها.

از مجموع آنچه در اعلام نفى صبر و كيفيت پاسخ الهى توسط حضرت موساى كليم بر مى آيد اين است كه پيشنهاد بنى اسرائيل معقول و مقبول نبوده است و گرايش فخر رازى به توجيه سوال و تبرير آن (تفسیر کبیر، ج 3-4، ص 98) وجيه نخواهد بود.

بى صبرى و تنوع طلبى بنى اسرائيل 

خداوند در بخش اول آيه مورد بحث به يهوديان مى فرمايد: «و به ياد آوريد زمانى را كه به موسى گفتيد: ما تحمل يك نوع غذا را نداريم. تو از پروردگارت بخواه كه از محصول هاى زمينى و آنچه زمين آن را مى روياند، از سبزى ها، خيار، سير (يا گندم)، عدس و پيازش براى ما فراهم سازد».

اين خواسته يهود اگر امرى طبيعى بود، ممكن بود خدا به آنان لطف كند و همانند خواسته منّ و سلوى يا خواسته آب آشاميدنى، پاسخ مثبتى به آن بدهد، اما تعبير به «لن نصبر ...» همانند تعبير به «لن نؤمن لك...»، دليل بر اين است كه پيشنهاد بنى اسرائيل از سر لجاجت بود نه خواهش و مسألت. گويا مى خواستند بگويند: تو ما را از مصر بيرون آوردى و وعده دادى كه همه امكانات را در اختيار ما بگذارى و به وعده هايت وفا نكردى. در حالى كه حضرت موسى به آنان وعده داده بود كه آنان را از بردگى آل فرعون نجات دهد و نجات هم داد و آنان آزاد شدند، نه اين كه همه امكانات رفاهى را برايشان فراهم كند، بلكه آنان را به صبر و استقامت و نيز استعانت از خداوند دعوت كرده و فرموده بود: «استعينوا باللّه واصبروا» (سوره اعراف، آیه 128)؛ شما هدفى بالاتر در پيش داريد. پس به خدا استعانت كنيد و از او مدد بگيريد. شما كه با صبر و استقامت بر بزرگ ترين دشمن پيروز شديد، چگونه مى گوئيد: چون پياز و عدس و ... نداريم صبر نمى كنيم؟! با اينکه هدف بركندن ريشه ستم از منطقه بود، چگونه در حالى كه تنها مصر فتح شده و هنوز در شهرهاى شام و فلسطين خوى فراعنه باقى است، و در سرزمين مقدسى كه خداى سبحان براى شما مقرر ساخته، جبارانى چون عمالقه زندگى مى كنند (و شما حاضر نيستيد با آنها بجنگيد و از آن جا بيرون كنيد)، سخن از «لن نصبر على طعام واحد» داريد؟

بنى اسرائيل دقيقا همان چيزى را كه حضرت موسى سفارش كرده بود (صبر و استقامت ) نفى كردند و گفتند ما صبر نمى كنيم. آن ها با نفى اكيد، يعنى كلمه «لن» كه دليل بر خيره سرى و لجاجت آنان است، همانند «لن نومن لك» (سوره بقره، آیه 55) درباره رؤيت و با خطابى چون «يا موسى» به جاى «يا رسول اللّه» و «يا نبىّ اللّه» و با تعبيرى چون «فادع لنا ربّك» «خدايت را بخوان» كه با تحقير و استهزاء همراه است. گويا خداى موسى، خداى آنان نبود؛ از اين رو خدا بر بنى اسرائيل غضب كرد و به خواسته آنان پاسخ مثبت نداد؛ چنان كه در ماجراى رويت نيز با خشم خداوند روبرو گشتند: «فأخذتهم الصّاعقة» (سوره نساء، آیه 153).

نظير اين خواسته بنى اسرائيل خواسته مشركان حجاز است كه به پيامبر اسلام مى گفتند: اى پيامبر! دستور ده اين كوهها از هم فاصله بگيرند تا ما در اين جا كشاورزى كنيم. آنان مى پنداشتند پيامبر بايد هر روز معجزه اى ارائه كند و مثلا دره ها و كوهها را به صورت زمين هموار در آورد يا ميان كوهها فاصله افكند (گر چه در صورت بروز چنين معجزاتى باز هم ايمان نمى آوردند). آرى به خواسته يهود پاسخ مثبت داده نشد، بلكه حضرت موسى با زبان توبيخ يا تعجيز، دقيقا برهمان چيزى انگشت گذاشت كه نسبت به آن حساس بودند؛ يعنى وارد شدن به شهر كه لازم آن درگيرى و جنگ با عمالقه يا ديگر جباران و ظالمان بود.

از اين رو خداوند در بخش دوم آيه مورد بحث مى فرمايد: آيا غذاى بهتر (منّ و سلوی) را به غذاى پست تر (پیاز و سبزی و ...) تبديل مى كنيد؟ اكنون كه چنين است از بيابان در آييد و به شهرى فرود آييد كه در آن جا به همه خواسته هاى نازل خود مى رسيد: «قال أتستبدلون الذى هو أدنى بالّذى هو خير اهبطوا مصراً فإنّ لكم ما سألتم».

تذكر: 1- مجزوم بودن فعل، يُخرج يا نشان دادن جزم علمى آنان به تاثير دعاى حضرت موسى بود يا علامت دگم و توقع قاطع و مصّرانه آنها بوده است.

2- اسناد انبات به زمين كه مبدأ قابلى است نه مصدر فاعلى از گروهى كه در حصن توحيد ناب نبوده و نيستند مستبعد نيست، ولى مصصّح چنين اسنادى همانا اسناد اخراج به خداوندى است كه روياننده واقعى است: «ءأنتم تزرعونه أم نحن الزّارعون» (سوره واقعه، آیه 64).

3- استبدال اعلا به ادنى از قومى كه گاهى محكوم «فبّدل الذين ظلموا قولا غير الذى قيل لهم» (سوره بقره، آیه 59) و زمانى مبتلا به «و من يتبدّل الكفر بالايمان» (سوره بقره، آیه 108) هستند بعيد نيست؛ زيرا شاكله چنين ملتى تبديل حسن به قبيح و مغفرت به عذاب و تقدير الهى به تدبير بشرى و تغذيه ملكوتى به تغذيه ملكى است. اين تلوّن مذموم در استبدال من و سلوى به سير و پياز سرايت كرده است.

4- از ترتيب ذكرى نعمت هاى پيشنهادى نمى توان مراتب سودمندى و برترى آنها را نسبت به يكديگر استظهار كرد.

5- خير گاهى در مقابل شرّ است، مانند: «و نبلوكم بالشرّ و الخير فتنة ...» (سوره انبیاء، آیه 35) و زمانى در برابر دنىّ و پست هر چند شر نباشد. از تقابل عنوان خير و ادنى، بر مى آيد كه محور تبديل گر چه عالى و كامل نبود، ليكن مصون از شر بوده است. البته محروميت از خير در حد خود مى تواند شر نسبى تلقى گردد.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها تفسیر شریف تسنیم سوره بقره (نشریه هادی شماره 105)