تفسیر شریف تسنیم سوره آل عمران (نشریه هادی شماره 102 و 103)

تولِجُ الَّيلَ في النَّهارِ وتولِجُ النَّهارَ فيالَّيلِ وتُخرِجُ الحَي مِنَ المَيِّتِ وتُخرِجُ المَيِّتَ مِنَ الحَي وتَرزُقُ مَن تَشاءُ بِغَيرِ حِساب (27)

گزيده تفسير

در اين كريمه سه نمونه از قدرت انحصاري خداي سبحان، كه مفهوم كلي آن در آيه پيشين گذشت با عبارتي كوتاه و جامع بيان شده است:

1. داخل كردن شب و روز در يكديگر با كاستن از يكي و افزودن به ديگري و بدين وسيله فصول چهارگانه را پديد آوردن كه از عوامل مهم رويش گياهان و تداوم حيات انسان و حيوان است.

2. خارج ساختن زنده از مرده و مرده از زنده كه از مصادق آن تولّد مؤمن از كافر و بالعكس است.

3. روزي دادن همه انسان‌ها متناسب با نياز و شايستگي‌شان از رزق مادي و معنوي بي‌شمار در دنيا و آخرت بودن اينكه كسي مستحق اندكي از آن يا قادر به جبران بخشي از آن باشد.

از نظر عرف و لغت هر چيز سومند به حال انسان رزق شمرده مي‌شود، بنابراين افزون بر ارزاق مادي بهره‌هاي معنوي مانند عزت، كرامت، علم و نبوت همگي رزق انسان‌اند.

خداي سبحان بر اساس كوشش انسان رزق نمي‌دهد. آري كوشش آدمي لازم است؛ ولي رزق خدا بي‌حساب است.

 تفسير

مفردات

تولج: «وُلُوج» دخول در جاي تنگ است. «وليجة» از همين ماده، بيگانه‌اي است كه انسان به او اعتماد مي‌كند. فلاني وليجه در قوم است، يعني انسان يا غير انساني كه از قوم نيست و به آن پيوسته است.

تناسب آيات

پس از اثبات صفت قدرت به شكل عام براي ذات اقدس الهي در آيه پيشين، در اين آيه برخي مصاديق آن بيان مي‌شود كه معلوم است فقط تحت قدرت الهي است: فروبردن شب در روز و روز در شب و در آوردن زنده از مرده و مرده از زنده، جز از خدا از هيچ كس ساخته نيست.

گويا اين كريمه در مقام بيان اين مطلب است كه ظهور قدرت باهره الهي در ايلاج شب و روز در يكديگر و اخراج حي از ميّت و ميّت از حي، حاكي از آن است كه چنين قادري مي‌تواند روم و ايران را كه امپراطوري رسمي دوران نزول قرآن بوده‌اند خوار گرداند و مسلمانان را عزيز بدارد و ملك را از آن‌ها بگيرد و به اينان دهد. در واقع اين آيه ارائه نمونه قدرت خدا براي اثبات آيه ﴿تُؤتي المُلكَ مَن تَشاءُ وتَنزِعُ المُلكَ مِمَّن تَشاء است.

***

داخل كردن شب و روز در يكديگر

گاهي شب وارد روز مي‌شود و زماني روز به شب در مي‌آيد و قرآن كريم در مقام بيان اين حقيقت، ابتدا ايلاج ليل در نهار را آورده است: ﴿تولِجُ الَّيلَ في النَّهارِ وتولِجُ النَّهارَ فيالَّيل.

گفتني است كه وارد شدن شب و روز در يكديگر، سبب پيدايش فصول چهارگانه مي‌شود: ﴿وقَدَّرَ فيها اَقوتَها في اَربَعَةِ اَيّامٍ سَواءً لِلسّائِلين(سوره فصّلت، آيه 10) اين چهار فصل، در بخش مهمي از ربع مسكون كره زمين، عامل رويش گياهان و درختان و پيدايش مواد خوراكي براي ساكنان كره خاكي است.

اين گردش فصول، هماره منظم است؛ يعني بهار و تابستان و پاييز و زمستان، هميشه به همين روال است و شش برج شمالي، همواره شمالي و شش برج جنوبي، هميشه جنوبي است: ﴿ولاَالَّيلُ سابِقُ النَّهار (سوره يس، آيه 40) ﴿يَطلُبُهُ حَثيثًا (سوره اعراف، آيه 54)

زندگي و مرگ مادي و معنوي

همان‌گونه كه «ملك» اقسامي دارد و برخي علمي و بعضي عملي‌اند، «بيرون آوردن حي از ميّت و نيز ميّت از حي» انواعي دارد، چنان‌كه قرآن كريم ايمان را زندگي، كفر را مرگ، مؤمن را زنده و كافر را مرده مي‌داند: ﴿اِن هُوَ اِلاّذِكرٌ وقُرءانٌ مُبين * لِيُنذِرَ مَن كانَ حَيًّا ويَحِقَّ القَولُ عَلَيالكفِرين(سوره يس، آيات 70 ـ 69)  اين آيه شريفه نشان مي‌دهد كه انسان، يا مؤمن است يا مرده و اين تفصيلي است كه قاطع شركت است. پس زندگي و مرگ به حيات و ممات ظاهري اختصاص ندارد، چنان‌كه ويژه انسان يا حيوان نيست و زمين را نيز به زنده و مرده قسمت مي‌كند: ﴿يُخرِجُ الحَي مِنَ المَيِّتِ ويُخرِجُ المَيِّتَ مِنَ الحَي ويُحي الاَرضَ بَعدَ مَوتِها وكَذلِكَ تُخرَجون(سوره روم، آيه 19) ﴿اِعلَموا اَنَّ اللهَ يُحي الاَرضَ بَعدَ مَوتِها(سوره حديد، آيه 17)

بر اين اساس، «حيات» گاهي صرفاً معنوي است؛ مانند ايمان در برابر كفر و زماني مادي و ظاهري است؛ همچون همين حيات مصطلحِ انسان و ساير جانداران. نسبت دادن حيات به زمين نيز از آن جهت است كه خاك بر اثر قرار گرفتن در جوار نبات، گياه مي‌شود و مي‌رويد و مي‌روياند، پس زمين نيز زنده مي‌شود، چنان‌كه گاهي مرده است.

از كاربرد دو كلمه «موت» و «حيات» در قرآن كريم برمي‌آيد كه اين آيه معنايي جامع دارد و اگر از پيدايش فرزند مؤمن از كافر، به اخراج حي از ميّت يا از تولّد كافر از مؤمن به بيرون آوردن مرده از زنده ياد شده است، شايد براي تطبيق باشد، زيرا شكافتن دانه مرده و برآوردن گياه و درخت زنده از آن و خارج كردن جماد از نبات و نبات از جماد، حيوان از نطفه و نطفه از حيوان، مؤمن از كافر و كافر از مؤمن، همه از مصاديق خارج ساختن زنده از مرده و مرده از زنده‌اند.

براساس همين معناي وسيع «موت» و «حيات» در قرآن كريم است كه امام باقر(عليه‌السلام) مي‌فرمايد: حضرت مهدي(عج) هنگام ظهورشان زمين مرده را زنده مي‌كند(كمال الدين، ج2، ص385) حكومت عدل الهي، زمين را زنده مي‌كند و دين، مايه حيات فرد و جامعه است: ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا استَجيبوا لِلّهِ ولِلرَّسولِ اِذا دَعاكُم لِما يُحييكُم واعلَموا اَنَّ اللهَ يَحولُ بَينَ المَرءِ وقَلبِهِ واَنَّهُ اِلَيهِ تُحشَرون(سوره انفال، آيه 24) پس دينداري زنده بودن است و بي‌ديني محروميت از حيات، از اين رو آيه ﴿اِعلَموا اَنَّ اللهَ يُحي الاَرضَ بَعدَ مَوتِها... (سوره حديد، آيه 17) بر بيداري دل مرده به وسيله «توبه» تطبيق شده است.

تذكّر: حيات و ممات گاهي نفسي‌اند و زماني نسبي؛ مثلاً كافر در قياس با معارف وحياني مرده است، هرچند حيات گياهي و حيواني دارد. دانه كشاورزي، هسته باغباني، نطفه دامداري و... همگي از حيات مناسب خود برخوردارند؛ ولي نسبت به حيات برتر مرده‌اند.

به هر روي، همه مراتب ياد شده، اعم از اصل حيات يا حيات برتر؛ اصل موت يا موت فروتر، همگي به قدرت الهي است.

معناي جامع رزق

از نظر لغت و عرف، هر چيز سودمند و قابل استفاده انسان رزق شمرده مي‌شود و هيچ به رزق مادي اختصاصي ندارد، همان‌گونه كه در ﴿لاتَأكُلوا اَمولَكُم بَينَكُم بِالبطِل (سوره نساء، آيه 29) مراد از «اكل» خصوص خوردن نيست و هر نوع بهره‌اي را دربر مي‌گيرد و در عرف نيز كه گفته مي‌شود «مال مردم را نخوريد يا رشوه‌خواري نكنيد»، مراد خوردنِ در مقابل پوشيدن نيست، بلكه نشستن روي فرش غصبي يا سكونت در ساختمان غصبي نيز خوردن مال مردم به شمار مي‌آيد. تعبير از مطلق تصرّف به اَكْل براي آن است كه «اَكل» از روشن‌ترين مصاديق تصرّف است.

پس «رزق» هر آن چيزي است كه انسان از آن بهره مي‌برد؛ مادي يا معنوي، دنيوي يا اخروي، ملكي يا ملكوتي، اعتباري يا حقيقي باشد.

با اين توضيح، نه تنها خوردني‌ها و پوشيدني‌ها بلكه بهره‌هاي معنوي، مانند عزّت، كرامت، آبرومندي، علم، نبوّت و رسالت، خلافت، ولايت و امامت، همگي رزق به شمار روند. به جهت همين گستردگي معناي رزق، حضرت شعيب(عليه‌السلام) مقام شامخ خويش را «رزق» ناميد و آن را به حسن ستود: ﴿قالَ يقَومِ اَرَءَيتُم اِن كُنتُ عَلي بَيِّنَةٍ مِن رَبّي ورَزَقَني مِنهُ رِزقًا حَسَنًا وما اُريدُ اَن اُخالِفَكُم اِلي ما اَنهكُم عَنهُ اِن اُريدُ اِلاَّالاِصلحَ مَا استَطَعتُ وما تَوفيقي اِلاّبِاللّهِ عَلَيهِ تَوَكَّلتُ واِلَيهِ اُنيب (سوره هود، آيه 88)

تذكّر: 1. «اشاعره» (جبريون) پنداشته‌اند حلال و حرام، هر دو رزق است؛ ولي به گفته «معتزله» رزق چيزي است كه بهره‌وري از آن صحيح و حلال باشد.

2. خواجه نصير طوسي به بررسي مسئله رزق پرداخته و تحصيل آن را جايز دانسته است. علاّمه حلّي نيز در شرح سخنان ايشان همان را برگزيده است. محقق طوسي عدّه‌اي از صوفيه را مخالف تحصيل رزق ناميده است 1.

معناي ﴿بغير حساب

1. براي «بغيرحساب» معاني‌اي برشمرده‌اند: مواهب و عطاياي الهي شمارش پذير نيست: ﴿واِن تَعُدّوا نِعمَتَ اللهِ لاتُحصوها (سوره ابراهيم، آيه 34)؛ امّا فيض الهي حتّي نسبت به يك مؤمن نيز نامحدود است.

2. خداي سبحان سريع الحساب است؛ امّا رزّاقي است كه به غير حساب روزي مي‌دهد؛ يعني كسي را به پاي حساب نمي‌آورد: ﴿فَاُولئِكَ يَدخُلونَ الجَنَّةَ يُرزَقُونَ فيها بِغَيرِحِساب (سوره غافر، آيه 40)

3. حساب به معناي رنج است، بنابراين ﴿يَرزُقُ مَن يَشاءُ بِغَيرِ حِساب يعني بي رنج و زحمت، رزق موجودات را فراهم مي‌كند.

4. حضرت زكريّا(عليه‌السلام) از حضرت مريم(عليهاالسلام) پرسيد: ﴿قالَ يمَريَمُ اَنّي لَكِ هذا و او پاسخ داد: ﴿هُوَ مِن عِندِ اللهِ اِنَّ اللهَ يَرزُقُ مَن يَشاءُ بِغَيرِ حِساب (سوره آل عمران، آيه 37) پس «بغير حساب» نمي‌تواند نامحدود باشد، زيرا رزق حضرت مريم(عليه‌السلام) نامحدود نبوده است، پس ﴿بِغَيرِ حِساب يعني خداي سبحان براساس محاسبه و كوشش پنداري روزي نمي‌دهد. آري وظيفه انسان تلاش است و عادتاً بي‌آن نمي‌تواند از رحمت حق برخوردار شود؛ امّا از آن پس، كمّ و كيف پاداش به لطف خدا وابسته است: گاه «ولايت» و وقتي «رسالت» و زماني «نبوّت» و هنگامي «امامت» و گاهي «خلافت» و زماني نيز «معرفت» مي‌دهد، كه همه اين‌ها رزق‌هاي غير محسوب‌اند.

بر اين اساس، به درگاه «ربّ العالمين» رفتن، وظيفه‌اي همگاني است و او «ذو فضل علي العالمين» است و اگر كسي راه «خير» را بپيمايد، خداي سبحان خضر راهي به مددش يا به ياري نسل‌هاي پس از وي خواهد فرستاد و اين‌گونه پاداش‌ها حتي در فكر اولياي الهي، مانند حضرت موساي كليم نيز محاسبه‌پذير نبود.

اشارات و لطايف

1. شب و روز دو آيت الهي

آيات قرآن كريم درباره ليل و نهار فراوان است كه به برخي اشاره مي‌شود:

أ. قرآن حكيم، اصل آن دو را آفريده خدا دانسته و هر يك را جداگانه نشانه‌اي الهي مي‌شمارد؛ شب را براي آرامش و روز را براي كسب و كار: ﴿فالِقُ الاِصباحِ وجَعَلَ الَّيلَ سَكَنًا (سوره انعام، آيه 96) ﴿وهُوَ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الَّيلَ لِباسًا والنَّومَ سُباتًا وجَعَلَ النَّهارَ نُشورا (سوره فرقان، آيه 47)

اين آرامش هم براي جسم است و هم روح: ﴿ياَيُّهَا المُزَّمِّل* قُمِ الَّيلَ اِلاّقَليلا* نِصفَهُ اَوِ انقُص مِنهُ قَليلا* اَو زِد عَلَيهِ ورَتِّلِ القُرءانَ تَرتيلا* اِنّا سَنُلقي عَلَيكَ قَولاً ثَقيلا* اِنَّ ناشِئَةَ الَّيلِ هِي اَشَدُّ وطءاً واَقوَمُ قيلا*اِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبحًا طَويلا (سوره مزمّل، آيات 7 ـ 1)

ب. هر گونه دگرگوني در نظم موجود شب و روز را سبب نابودي زمينه‌هاي زندگي دانسته و مي‌فرمايد كه اگر خداوند شكل حركت زمين را تغيير مي‌داد و شب يا روز هميشگي مي‌شد، هرگز زمين جاي زندگي نبود، زيرا جز خداوند چه كسي شب را مي‌آورد كه مردم بتوانند در آن آرامش و سكينت داشته باشند؛ امّا خداي سبحان حركت زمين و در نتيجه شب و روز را متناسب با زندگي تنظيم كرد: ﴿قُل اَرَءَيتُم اِن جَعَلَ اللهُ عَلَيكُمُ الَّيلَ سَرمَدًا اِلي يَومِ القِيمَةِ مَن اِلهٌ غَيرُ اللهِ يَأتيكُم بِضياءٍ اَفَلا تَسمَعون* قُل اَرَءَيتُم اِن جَعَلَ اللهُ عَلَيكُمُ النَّهارَ سَرمَدًا اِلي يَومِ القِيمَةِ مَن اِلهٌ غَيرُ اللهِ يَأتيكُم بِلَيلٍ تَسكُنونَ فيهِ اَفَلا تُبصِرون(سوره قصص، آيات 72 ـ 71.)

ج. شب و روز را نشان حق مي‌شمارد؛ ولي يكي را روشن و ديگري را تاريك: ﴿وجَعَلنَا الَّيلَ والنَّهارَ ءايَتَينِ فَمَحَونا ءايَةَ الَّيلِ وجَعَلنا ءايَةَ النَّهارِ مُبصِرَةً لِتَبتَغوا فَضلًا مِن رَبِّكُم ولِتَعلَموا عَدَدَ السِّنينَ والحِسابَ وكُلَّ شيءٍ فَصَّلنهُ تَفصيلا (سوره اسراء، آيه 12) و به همين جهت كه از نشانه‌هاي الهي‌اند، خداوند به آن دو سوگند ياد مي‌كند؛ گاه به مطلق شب: ﴿والَّيلِ اِذا يَغشي (سوره ليل، آيه 1) و گاه به شب‌هاي خاصّ: ﴿ولَيالٍ عَشر (سوره فجر، آيه 2)

نكته: شب ظلّ است نه ظلمت، زيرا ظلمت اثري ندارد، در حالي كه سايه (ظلّ) عدم ملكه است و به تبع نور، آثار بسياري از جمله آثار زير را مي‌توان بدان نسبت داد:

1. آيت تاريك الهي است، در مقابل روز كه آيت روشن خداست؛ يعني ظلمت عدم است و آيت نيست؛ ولي ظل مي‌تواند آيت ثابت خدا باشد. البته گاهي ظلمات در برابر نور قرار مي‌گيرند و آيت الهي خواهند بود؛ مانند ﴿وجَعَلَ الظُّلُمتِ والنّور (سوره‌انعام، آيه 1)

2. زمينه دستيابي به بسياري از بركات معنوي است:

- نزول قرآن كريم: ﴿اِنّا اَنزَلنهُ في لَيلَةِ القَدر (سوره قدر، آیه 1)

- معراج پيامبر اكرم‌صلي الله عليه و آله و سلم: ﴿سُبحنَ الَّذي اَسري بِعَبدِهِ لَيلًا مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ اِلَي المَسجِدِ الاَقصَا الَّذي برَكنا حَولَهُ لِنُرِيَهُ مِن ءايتِنا اِنَّهُ هُوَ السَّميعُ البَصير (سوره اسراء، آيه 1)

درباره ميقات موساي كليم نيز سخن از شب است، هر چند آن حضرت روزها نيز مهمان حق تعالي بود: ﴿ووعَدنا موسي ثَلثينَ لَيلَةً واَتمَمنها بِعَشرٍ فَتَمَّ ميقتُ رَبِّهِ اَربَعينَ لَيلَةً... (سوره اعراف، آیه 142)

- نزول تورات  (سوره آل‌عمران، آيه 3)

- كساني كه به اذن خدا جهان را اداره مي‌كنند، از فيض شبانه حق برخوردارند (سوره اسراء، آيه 1؛ سوره‌مدّثر، آيه 71)

د. شب را آيت و اصل مي‌داند: ﴿وءايَةٌ لَهُمُ الَّيلُ نَسلَخُ مِنهُ النَّهارَ فَاِذا هُم مُظلِمون(سوره يس، آيه 37. ) البته شب را تكويناً به دنبال روز مطرح كرده و درباره در پي يكديگر آمدن شب و روز مي‌فرمايد كه حركت ماه و خورشيد به گونه‌اي سامان يافته است كه هيچ‌گاه خورشيد به ماه نمي‌رسد و هرگز شب از روز پيش نمي‌افتد: ﴿لاَالشَّمسُ يَنبَغي لَها اَن تُدرِكَ القَمَرَ ولاَالَّيلُ سابِقُ النَّهارِ وكُلٌّ في فلك يَسبَحون (سوره يونس، آيه 24)؛ ليكن در محاسبات تشريعي، شب پيش از روز است، يعني ممكن است روز تكوينا مقدم باشد؛ ولي از نظر محاسبه شرعاً مؤخر است، زيرا بر اين اساس شبي را شب آغازين ماه مي‌شمرند كه روز پس از آن، روز نخست ماه باشد يا ابتدا شب جمعه؛ آن گاه روز جمعه است و چون بسیاری از احكام به ديدن ماه مشروط است، شبْ پيش از روز آمده است.

قرآن كريم نيز در بيان اسرار عالم طبيعت و هم در بيان دستور شريعت است، هر يك را جداگانه بيان فرموده و در بسياري از موارد شب را مقدم مي‌دارد و گاهي نيز نهار را مقدّم ذكر كرده و مي‌فرمايد كه خداي سبحان صبح را (براي كسب و كار) شكافت و شب را مايه آرامش قرار داد.

به هر روي، نزاع در اينكه شب نخست آفريده شد يا روز بي‌معناست، زيرا براساس كروي بودن زمين، يك طرف آن كه روبه‌روي خورشيد است روز و روشن و سمت ديگرش شب و تاريك است. البته تقدم و تأخّر ليل و نهار را به لحاظ رُبع مسكون مي‌توان طرح كرد.

از آنجا كه شب سايه است، بدون نور وجود نخواهد داشت، بنابراين نمي‌توان گفت كه سايه پيش از روشنايي است يا پس از آن. گاه درباره سايه گفته مي‌شود كه در پي نور حركت مي‌كند يا در طلب نور است. اين گفتار، براساس ظاهر محسوس و فرهنگ محاوره است و انسان مي‌پندارد كه سايه حركت مي‌كند، وگرنه حركتي براي سايه نيست، زيرا سايه لحظه به لحظه نابود مي‌شود و ظهور مي‌كند؛ پس تعبير به كم و زياد شدن سايه و رفت و برگشت آن نيز براساس فرهنگ محاوره است و قرآن كريم هم براساس آنچه به حسّ مي‌آيد و فرهنگ محاوره بر آن استوار گرديده است، سخن مي‌گويد.

نكته: برخي از اهل معرفت بر آن‌اند كه مدّت روشن بودن جوّ بر اثر طلوع خورشيد را نهار گويند، چون نور در آن گسترده است و مأخوذ از نهر است كه آب در محلّ سيلان آن به طور گسترده جريان دارد. خداوند در آيه ﴿وءايَةٌ لَهُمُ الَّيلُ نَسلَخُ مِنهُ النَّهارَ فَاِذا هُم مُظلِمون(سوره يس، آيه 37) روشن كرد كه شب اصل و به منزله مادر است و نهار متولد از آن است، همان‌طور كه مولود از مادر منسلخ و نيز مار از پوست خود سلخ مي‌شود، پس شب اصل است و نهار نهفته و غيب در آن؛ آن‌گاه نهار از شب سلخ مي‌شود، مانند گوسفند كه از پوستش سلخ مي‌شود؛ و چون نهار در نهان شب بود و از آنجا درآمد، ظهور مال شب است و روز در بطن اوست. پس روز متأخر از شب است، چون از او مسلوخ است، از همين‌رو عرب شب را بر روز مقدم مي‌دارد؛ برعكس عجم كه حساب‌هاي آن‌ها با آفتاب است و روز را (كه زمان آفتاب است) بر شب مقدم مي‌دارند. براي توجيه مبناي عرب مي‌توان آيه ﴿... فَاِذا هُم مُظلِمون را سند قرار داد، زيرا با كندن نهار، مردم به تاريكي مي‌افتند، پس شب اصل و ماندني است و روز، فرع و كندني است... و خداوند اعلام كرد كه نور در باطن ظلمت نهفته است و اگر نور نبود، ظلمت هم نبود و خداوند نفرمود كه ما نور را سلخ كرديم، زيرا اگر نور سلخ شود، ظلمت هم از بين مي‌رود ...

2. شناسايي رازق

آيات «رزق» بدين قرارند:

أ. تنها خداي سبحان را رازق مي‌شمارند: ﴿ما اُريدُ مِنهُم مِن رِزقٍ وما اُريدُ اَن يُطعِمون*اِنَّ اللهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذو القُوَّةِ المَتين (سوره ذاريات، آيات 58 ـ 57) ضمير فصل «هو» با معرفه بودن خبر «الرّزّاق» زمينه حصر را فراهم مي‌سازد و جايي براي رازق بودن غير خدا نمي‌گذارد، پس غير خدا مجراي فيض رزق خداست.

ب. به صورت پرسش و پاسخ، «رازق» را به طور انحصار مي‌شناساند: ﴿قُل مَن يَرزُقُكُم مِنَ السَّموتِ والاَرضِ قُلِ الله (سوه سبأ، آيه 24)

ج. به شكل پرسش مي‌گويد كه اگر خدا نخواهد به شما رزق بدهد، چه كسي به شما رزق خواهد داد: ﴿اَمَّن هذَا الَّذي يَرزُقُكُم اِن اَمسَكَ رِزقَه (سوره ملك، آيه 21.)

د. با صراحت رازق بودن غير خدا را نفي مي‌كند: ﴿وجَعَلنا لَكُم فيها مَعيِشَ ومَن لَستُم لَهُ بِرزِقين (سوره حجر، آيه 20)

اگر به جاي ﴿ومَن لَستُم لَهُ بِرزِقين﴾ مي‌فرمود كه «لا ترزقونه»، معنا اين مي‌شد كه در توان شما هست كه رازق او باشيد؛ ولي انجام نمي‌دهيد؛ ولي با اين جمله، شأنيت رازق بودن را نفي كرد؛ يعني تأمين رزق آن‌ها در توان شما نيست.

گفتني است كه اين دسته آيات از روشن‌ترين آياتي‌اند كه رازقيت را از انسان سلب مي‌كنند. از اين چهار طايفه به خوبي بر مي‌آيد كه ديگران (غير خدا) مجراي فيض رازقيت خداوند هستند.

ه . خدا را «خير الرازقين» مي‌نامد: ﴿واِذا رَاَوا تِجرَةً اَو لَهوًا انفَضّوا اِلَيها وتَرَكوكَ قآئِمًا قُل ما عِندَ اللهِ خَيرٌ مِنَ اللَهوِ ومِنَ التِّجرَةِ واللهُ خَيرُ الرّزِقين (سوره جمعه، آيه 11)

و. رازق بودن را به غير خدا نيز نسبت مي‌دهد: ﴿ولاتُؤتوا السُّفَهاءَ اَمولَكُمُ الَّتي جَعَلَ اللهُ لَكُم قِيمًا وارزُقوهُم فِيها واكسوهُم وقولوا لَهُم قَولًا مَعروفا (سوره نساء، آيه 5) ﴿واِذا حَضَرَ القِسمَةَ اُولوا القُربي واليَتمي والمَسكينُ فَارزُقوهُم مِنهُ وقولوا لَهُم قَولًا مَعروفا (سوره نساء، آيه 8) يعني شما رازق سفيهان و خويشاوندان و يتيمان و فقيران باشيد.

با جمع دلالي ميان اين آيات، روشن مي‌شود كه خداوند بالاصاله و بالذات داراي اين اوصاف است و ديگران بالعرض و بالتبع؛ يعني ديگران مظهر رازقيت اويند و خدا به وسيله آن‌ها رزق خود را به مخلوق ديگر مي‌رساند؛ ولي چون «رازق» صفت فعل خداست، هر كس اين فعل را بر عهده بگيرد، به اذن خدا مظهر اين وصف مي‌شود.

آيات «رزق» مانند آيات «عزّت»، «شفاعت» و «خلقت» است.

براين اساس، حديث شريف أشكركم لله أشكركم للناس (الكافي، ج2، ص99.) هرگز براي توجيه چاپلوسي نيست، بلكه از مخلوق از آن جهت كه «مخلوق» است، بايد تشكّر كرد. اگر از آفريده به جهت آفريده بودنش تشكّر شود، در حقيقتْ خداوندي كه آفريننده و خالق است سپاس گفته شده است كه از اين راه روزي خود را عطا فرمود.

حقشناسي از مخلوق به جهت مخلوق بودنش، نه تنها با توحيد منافاتي ندارد، به گونه‌اي سپاس از خالق است، چنان‌كه احترام به عالِم از آن‌رو كه «عالم» است، احترام به «علم» شمرده مي‌شود.

بر اين اساس كه تنها خداي سبحان رازق است، اگر ديگران چيزي را به كسي بدهند، فرستاده خدايند، چنان‌كه خواهان رزق نيز فرستاده اوست براي آزمون، به همين جهت اميرمؤمنان(عليه‌السلام) مسكين را فرستاده خدا مي‌نامد: إنّ المسكين رسول الله؛ فمن منعه فقد منع الله و من أعطاه فقد أعطي الله (نهج البلاغه، حكمت 304.)

به پندار برخي، مراد از «رسول الله» در اين حديث شريف، پيامبر گرامي اسلام‌صلي الله عليه و آله و سلم است، در حالي كه اين روايت بيان كننده روح توحيد افعالي است و پيام مي‌دهد كه مستمند براي امتحان الهي آمده است؛ اگر فرستاده خداوند را رد كردي، پيام خدا را بازگردانده‌اي و چنانچه خودت تهيدست و فاقد تمكّني، بايد به شكل نيكو او را جواب دهي، پس كسي كه چيزي را مي‌بخشد، از آن جهت كه فرستاده خداست، بايد از او حقشناسي كرد و هر كه چيزي را درخواست مي‌كند، از آن رو كه فرستاده خداست، بايد چيزي به او بخشيد.

3. تعهّد خداوند درباره رزق

خداوند «رزق» همگان را برعهده گرفته است: ﴿وما مِن دابَّةٍ فِي الاَرضِ اِلاّ عَلَي اللهِ رِزقُها ويَعلَمُ مُستَقَرَّها ومُستَودَعَها كُلٌّ في كِتبٍ مُبين(سوره هود، آيه 6) تعبير ﴿عَلَي الله بدان معنا نيست كه خدا محكوم قانون قرار گيرد؛ خواه آن قانون فقهي باشد يا حقوقي؛ از ناحيه خودش باشد يا ديگران، بلكه خودش در مرتبه‌اي بر خودش در مرتبه‌اي ديگر، چيزي را جعل تكويني (نه فقهي و حقوقي) مي‌كند و همه مراتب ياد شده تحت اراده و علم ازلي خود خداوند است: پس ذات اقدس خداوندي، فراهم كننده رزق همه موجودات است: او زمين را براي انسان‌ها رام كرد تا روزي خويش را از آن برگيرند: ﴿هُوَ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الاَرضَ ذَلولاً فَامشوا في مَناكِبِها وكُلوا مِن رِزقِهِ واِلَيهِ النُّشور (سوره ملك، آيه 15) آري اگر كسي به جاي كار و مبارزه با ستم و بي‌عدالتي، براي تأمين رزق خويش صرفاً به دعا بپردازد، چنين دعايي هرگز مستجاب نمي‌شود.

وعده خداي سبحان درباره رزق انسان چنين است: ﴿وفِي السَّماءِ رِزقُكُم وما توعَدون*فَوَ رَبِّ السَّماءِ والاَرضِ اِنَّهُ لَحَقٌّ مِثلَ ما اَنَّكُم تَنطِقون (سوره ذاريات، آيات 23 ـ 22) ظاهر آيه سوره مباركه «هود» گوياي آن بود كه خداي سبحان تأمين روزي را بر خود لازم كرده است؛ امّا از اين آيه بر مي‌آيد كه رزق نوعي حق و وعده‌اي آمدني است نه الزام بر خود؛ يعني رزق شما ثابت و قطعي است؛ نه اينكه حقي است از ديگران بر خدا.

در ذيل اين آيه مي‌فرمايد: ﴿مِثلَ ما اَنَّكُم تَنطِقون، يعني همان‌گونه كه شما در سخن گفتن خود ترديدي نداريد، روزي شما نيز به يقين مي‌آيد و شكي نداشته باشيد. شايد بتوان گفت معناي آيه اين است: همان‌گونه كه ذهنيّات انسان به تدريج بيان مي‌شود نه يكباره، «رزق» نيز كم‌كم مي‌آيد نه دفعي.

4. رزق ظاهري و رزق معنوي

انسان مؤلَّف از طبيعت و فراطبيعت است. تأمين جنبه طبيعي او با رزق ظاهري و مادي است و جنبه فراطبيعي‌اش با رزق باطني و معنوي. رزق ظاهري نبايد انسان را از رزق اصيل و معنوي بازدارد. در دَوَران امر ميان رزق ظاهري و معنوي هرگز نبايد روزي مادي را مقدّم داشت، چون هر جا سخن از ارزاق دنيوي است، نام انسان كنار حيوانات آمده است: ﴿اَلَّذي جَعَلَ لَكُمُ الاَرضَ مَهدًا وسَلَكَ لَكُم فيها سُبُلًا واَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخرَجنا بِهِ اَزوجًا مِن نَباتٍ شَتّي ٭ كُلوا وارعَوا اَنعمَكُم اِنَّ في ذلِكَ لاءيتٍ لاولِي النُّهي (سوره طه، آيات 54 ـ 53.)

وقتي كافران و مشركان مكّه براي جلوگيري از هجرت مسلمانان، از فروش اموال غير منقول آنان جلوگيري و آنها را مصادره كردند، خداوند فرمود: ﴿يعِبادِي الَّذينَ ءامَنوا اِنَّ اَرضي وسِعَةٌ فَاِيّي فَاعبُدون... اَلَّذينَ صَبَروا وعَلي رَبِّهِم يَتَوَكَّلون* وكَاَيِّن مِن دابَّةٍ لاتَحمِلُ رِزقَهَا اللهُ يَرزُقُها واِيّاكُم وهُوَ السَّميعُ العَليم (سوره عنكبوت، آيات 60 ـ 56.) مهاجران با اتكا به اين وعده الهي، دست خالي از مكّه به مدينه آمدند و در «صفّه مسجد النبي‌صلي الله عليه و آله و سلم» ساكن شدند و خداي سبحان در پاسخ به اين ايثار، اصحاب «صفّه» را به گونه‌اي ستود كه هر كار خيري را ديگران انجام مي‌دهند، در مهاجرت في سبيل الله آنان ريشه دارد: ﴿والسّبِقونَ الاَوَّلونَ مِنَ المُهجِرينَ والاَنصارِ والَّذينَ اتَّبَعوهُم بِاِحسنٍ رَضِي اللهُ عَنهُم ورَضوا عَنهُ واَعَدَّ لَهُم جَنّتٍ تَجري تَحتَهَا الاَنهرُ خلِدينَ فيها اَبَدًا ذلِكَ الفَوزُ العَظيم (سوره توبه، آيه 100) آنان با دستاني تهي براي حفظ دين هجرت كردند و در مدينه نيز روزگاري سخت را گذراندند؛ ولي از رزق حسن بهره‌مند شدند كه ايمان و معرفت است و پيامبران، صدّيقان، شهيدان و صالحان از آن برخوردارند؛ ﴿ومَن يُطِعِ اللهَ والرَّسولَ فَاُولئِكَ مَعَ الَّذينَ اَنعَمَ اللهُ عَلَيهِم مِنَ النَّبِيّينَ والصِّدّيقِينَ والشُّهَداءِ والصّلِحينَ وحَسُنَ اُولئِكَ رَفيقا (سوره نساء، آيه 69)

نكته: أ. اگر رزق ظاهري در مقابل حرام قرار گيرد، رزق حسن ناميده مي‌شود، چنان كه خداوند درباره بهره حلال از انگور در قبال استفاده حرام از آن مانند شراب‌سازي مي‌فرمايد: ﴿ومِن ثَمَرتِ النَّخيلِ والاَعنبِ تَتَّخِذونَ مِنهُ سَكَرًا ورِزقًا حَسَنًا اِنَّ في ذلِكَ لاءيَةً لِقَومٍ يَعقِلون (سوره نحل، آيه 67)

ب. روزي مادي مي‌تواند حلال و طيب و حسن يا حرام و خبيث و قبيح باشد؛ اما تمام رزق‌هاي باطني حلال‌اند.

5. تحريم يا تبديل رزق حلال

همان‌طور كه تحريف كلام خدا، به حذف يا تبديل آن، حرام و نارواست، تحريف فعل خدا در نظام تشريع به هر دو گونه حرام خواهد بود. خداوند رزق همگان را برعهده گرفته و تعهّد الهي حتماً در مسير درست است؛ يعني روزي حلال را براي هر انساني آفريد و دسترسي به آن را ممكن كرد و هرگز رزقي را كه خود براي بشر معيّن مي‌كند، تكويناً يا تشريعاً ممتنع يا ممنوع نمي‌كند. هيچ تغييري در اين ساختار حكيمانه معقول نبوده و مقبول نيست.

تغيير باطل، گاهي به صورت تحريم است و زماني به تبديل. تحريم آن است كه كسي بي دليل عقلي يا نقلي بدعت گذارد و حلال خدا را حرام كند. تبديل نیز يعني كسي در كمال قدرت و اختيار تحصيل حلال، از آن چشم پوشد و به دنبال كسب حرام يا به دست آوردن مال غصبي از غير راه كسب برود. چنين فردي عمداً رزق حلال و مقدّر خود را به رزق حرام تبديل كرده است.

تعبير از مال حرام به «رزق» براساس تكوين است و حرام بودن آن به لحاظ تشريع. اعراض از طيّب و اقبال به خبيث از همين قبيل است، بنابراين موضوع تحريف تحريمي از تحريف تبديلي جداست.

 بحث روايي

 1. ايلاج ليل و نهار

و قوله ﴿اَلَم تَرَ اَنَّ اللهَ يولِجُ الَّيلَ فِي النَّهارِ ويولِجُ النَّهارَ فِي الَّيل(سوره لقمان، آيه 29) يقول: ما ينقص من الليل يدخل في النهار و ما ينقص من النهار يدخل في الليل (تفسير القمي، ج2، ص167.)

اشاره: در روايات متعددي آمده است كه ايلاج شب و روز در يكديگر به معناي كاستن از يكي و افزودن به ديگري است و تنظيم آن، محصول نظم دادن به حركت خاص زمين در مدار خورشيد است.

2. تطبيق «حي» و «ميّت» بر مؤمن و كافر

عن الصادق(عليه‌السلام) قال: إنّ المؤمن إذا مات لم يكن ميتاً، فإن الميت هو الكافر، إنّ الله (عزّ وجلّ) يقول: ﴿وتُخرِجُ الحَي مِنَ المَيِّتِ وتُخرِجُ المَيِّتَ مِنَ الحَي؛ يعني المؤمن من الكافر و الكافر من المؤمن (معاني الاخبار، ص291 ـ 290؛ تفسير نور الثقلين، ج1، ص325)

إنّ خالدة ابنة الأسود بن عبد يغوث دخلت علي رسول الله‌صلي الله عليه و آله و سلم فقال: من هذه؟ قيل: خالدة بنت الأسود. قال: سبحان الله الذي يخرج الحي من الميت؛ و كانت امرأة صالحة و كان أبوها كافراً (الدر المنثور، ج2، ص174).

اشاره: أ. اين قبيل روايات، بيان مصداقي از مصاديق آيه است. تطبيق «حي» بر مؤمن و «ميت» بر كافر، ناظر به حيات معنوي است؛ نظير آنچه از آيه ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا استَجيبوا لِلّهِ ولِلرَّسولِ اِذا دَعاكُم لِما يُحييكُم (سوره انفال، آيه 24) استفاده مي‌شود، چنان‌كه براساس علينا إلقاء الاُصول وعليكم التفريع (وسائل الشيعه، ج27، ص62.) ، مي‌توان تولد عادل از ظالم و بالعكس، صالح از طالح و بالعكس، عالم از جاهل و بالعكس، متواضع از متكبّر و بالعكس و مانند آن را مصداق تطبيقي آيه مورد بحث دانست.

ب. خروج، بَعث و ظهور حضرت ختمي نبوّت‌صلي الله عليه و آله و سلم از عرب امّي مي‌تواند مصداقي ديگر از خروج زنده از مرده باشد، چنان‌كه بسياري از پيامبران از قبيله‌هاي محروم فرهنگي برخاستند. از طرف ديگر، خروج فرزند كافري چون پسر نوح از شيخ الانبياء(عليه‌السلام) نموداري از خروج مرده از زنده است.

3. رزق و اقسام آن

أبي جعفر(عليه‌السلام) قال: قال رسول الله‌صلي الله عليه و آله و سلم في حجة الوداع: ألا إنّ الروح الأمين نفث في روعي: انّه لا تموت نفس حتي تستكمل رزقها فاتقوا الله (عزّ وجلّ) و أجملوا في الطلب و لا يحملنّكم استبطاء شي‌ء من الرزق أن تطلبوه بشي‌ء من معصية الله، فإنّ الله تبارك و تعالي قسّم الأرزاق بين خلقه حلالاً و لم يقسّمها حراماً؛ فمن اتقي الله عزّ وجلّ و صبر أتاه الله برزقه من حلّه، و من هتك حجاب الستر و عجّل فأخذه من غير حلّه، قصّ به من رزقه الحلال و حوسب عليه يوم القيامة (الكافي، ج5، ص80.)

اشاره: أ. نظم الهي از لحاظ مدت عمر و مقدار رزق به دو قسم مقضي و مسمّا قسم مي‌شود. سِرّ اين تقسيم آن است كه كوشش بشر و نحوه سعي او و نيز مقدار تلاش وي سهم تعيين كننده‌اي در ناحيه مبدأ قابلي عمر و رزق دارد؛ نه در جهت مبدأ فاعلي آن كه به قضا و قدر الهي وابسته است.

ب. ابهام در نظام تكوين يا در لوح علم فعلي خداوند راه ندارد؛ چه رسد به علم ازلي او. بر اين اساس، تمام خواسته‌ها، اراده‌ها و كوشش‌هاي ارادي و رفتارهاي غير ارادي اشخاص از لحاظ علم الهي مضبوط و فرجام كار در جريان عمر و رزق براي خداوند كاملاً محرز است.

ج. وظيفه انسان طبق رهنمود عقل از درون و نقل معتبر از بيرون، اجمال در طلب است. معناي اجمال در طلب همانا خواست جميل است و چيزي كه مطابق علم تجربي و تجريدي باشد، كوشش جميل است و در مقابل، سعي خام و تلاش بي‌استناد به تحقيق، طلب جميل نيست، بنابراين نشان جمال طلب آن است كه از فتواي علم در تجربه و از حكم دين در تحليل و تحريم اطاعت شود. البته رهاورد علم برهاني، حجت شرعي است، زيرا قطع محققانه (نه قطع قطّاع) پيام صحيح شريعت را ابلاغ مي‌كند.

د. صبر از حرام، متمّم جمال طلب است.

ه . با توجّه به ضوابط مزبور، فقر اقتصادي رخت برمي‌بندد؛ اما فقر طبيعي زوال‌ناپذير است، زيرا در قلمرو طبيعت عدّه‌اي كودك، كهنسالِ فرتوت، بيمارِ رنجور، مبتلا به حوادث دردناك غير مترقّب و مانند آن خواهند بود و نياز همه اين‌ها ضروري و مشهود است؛ ولي نهادها و ارگان‌هايي در اسلام پيش‌بيني شده‌اند كه فقر اقتصادي اين گروه را كاملاً برطرف كنند.

و. طلب جميل، هم وظيفه دولت اسلامي است و هم تكليف ملت مسلمان.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها تفسیر شریف تسنیم سوره آل عمران (نشریه هادی شماره 102 و 103)