تفسیر شریف تسنیم سوره بقره(نشریه هادی شماره100)

آیه 47- یا بنی اسرائیل اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم و انی فضلتکم علی العالمین

آیه 48- واتقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا و لا یقبل منها شفاعه و لا یوخذ منها عدل و لا هم ینصرون

تفسیر

شفاعه: از شفع به معنای جفت، در مقابل «وتر» به معنای تک است و از آن جا که در شفاعت عرفی یا شرعی، شخص شفیع، جفت انسان شفاعت شونده واقع می شوند، به او شفیع و به عمل او شفاعت اطلاق می گردد.

تناسب آیات

خدای سبحان در ایه 40 سوره بقره به طور اجمال بنی اسرائیل را به یادآوری نعمت ها امر کرد و چون یادآوری نعمت تاثیر به سزایی در شکر نعمت دارد، در دو آیه مورد بحث و آیات بعدی آن را تکرار می کند. با این تفاوت، که اولا، در این مرتبه بسیاری از نعمت ها را برمی شمارد و به این طریق آن اجمال را تفصیل می بخشد و ثانیا، از آن جا که این یادآوری ها برای شکر است و ذکر نعمت، مصداق شکر نعمت است، به عاقبت کفران نعمت نیز اشاره ای دارد.

پیام آیه مورد بحث این است که در قیامت هیچ راهی برای رهایی مجرم وجود ندارد؛ نه خود انسان قدرت دفاع دارد و نه یکی از بستگان او به فکر اوست و نه قراردادهای اجتماعی می تواند مشکل وی را حل کند و نه ناصر پیش بینی نشده ای او را رهایی می بخشد.

نعمت ویژه برتری بر جهانیان

از برجسته ترین نعمت های فراوانی که خدای سبحان بر بنی اسرائیل ارزانی داشت، نعمت فضیلت و برتری بر جهانیان است. برتری آنان یا به نعمت های مادی و معنوی خود آنهاست یا به این است که ملوک و انبیای بسیاری از میان آن ها مبعوث شدند.

ذکر نعمت خاص برتری بر جهانیان پس از ذکر نعمت کلی و تقدیم آن بر سایر مصادیق این کلی، برای اهمیت ویژه این نعمت و برجستگی خاص آن در میان سایر نعمت هاست که در این صورت از قبیل ذکر خاص پس از عام به جهت اهمیت خاص است و نعمت های دیگری که در آیات بعد ذکر می شود توضیح و تفصیلی برای نعمت فضیلت جهانی است. نکته شایان توجه درباره نعمت فضیلت جهانی این است که، گرچه بنی اسرائیل بر جهانیان برتری یافتند، لیکن به سبب ناسپاسی در برابر چنین نعمت عظیمی، برای همیشه مسکین و ذلیل جهانیان شده، به ذلت و مسکنت و اختلاف های داخلی مبتلا گشتند. این نکته خود روشنگر نکته ای دیگر درباره (العالمین) می شود؛ زیرا نتیجه ذلیل و مسکین و مغضوب بودن آنان در ادوار و اعصار بعدی این است که مراد از (العالمین) تنها عالم و زمان حضرت موسی علیه السلام باشد، نه همه عوالم و زمان ها تا روز قیامت.

فرق تفضيل و فضيلت همان فرق ايجاد و وجوداست ؛ بنى اسرائيل فضيلت خود را مى ديد هرچند از ناحيه خدا بود، ولى امّت اسلامى فضيلت الهى را مى نگرد كه در مظاهر خاصّ ظهور يافته است.

هيچ امرى حاكم بر خدانبوده و بر ذات اقدس وى تحميل نمى شود، ليكن صدرو اصلح يا ظهور آن از خداوند واجب خواهد بود و چنين وجوبى مسبوق به ايجاب الهى است. متنعّم موظّف است در برابر انعام ولىّ نعمت سپاسگزارى كند، هرچند انعام بر ولىّ نعمت لازم باشد

خلاصه آن که اولا بنی اسرائیل از کمال های مادی و معنوی برخوردار بودند، از جمله این که دارای انبیا و ملوک فراوان بودند. ثانیا، کمال های بنی اسرائیل در مقطع خاص تاریخ بود؛ زیرا در مقطع دیگر به ذلت و خواری مبتلا شدند. ثالثا، نعمت کثرت انبیا و کثرت ملوک برای بنی اسرائیل جهانی است؛ زیرا هیچ امتی قبل از آنان و هیچ ملتی بعد از آنان از چنین کثرتی برخوردار نبوده است.

ویژگی های قیامت

توجه دادن انسان ها به قيامت و عذاب آن، بهترين عامل انذار است. آيه كريمه مورد بحث مانند بسيارى از آيات ديگر، راه نجات از كيفر الهى در آخرت را مسدود دانسته، مى فرمايد: در قيامت كسى به فكر ديگرى نيست. هم عذاب آن قطعى است وهم راه نجات بسته است. كسى ياورى ديگرى را برعهده ندارد. قيامت روزى نيست كه شفاعت از مجرمان پذيرفته شود. نه فداء در آن روز مطرح است نه ضمانت و نه كفالت، برخلاف دنيا كه در آن برخى مسائل اجتماعى و روانى در تخفيف عذاب، نقش مؤثرى دارد، گرچه اصل عذاب را برطرف نسازد؛ نظير عيادت از بيمار و پرس وجو از حال رفيقى كه گرفتار شده، كه نفس آن عيادت و اين پرسش مايه دل جويى و تسلّى روانى آنها مى شود. در قيامت، حتى همين مقدار از تخفيف و تسلّى نيز وجود ندارد.

با آن كه خطاب در مثال اين آيات، متوجه بنى اسرائيل است روح آن شامل همه كسانى است كه يا اصلا درباره معاد نمى انديشند، يا اگر انديشه اى دارند قيامت را مانند دنيا پنداشته، تصورشان اين است كه در قيامت همسان دنيا در رفاه به سرمى برند يا اگر عذاب شوند چند صباحى بيش ‍ نخواهد بود.

در ارتباط با بنى اسرائيل كه مى پنداشتند از نژادى برترند و بر اثر پيوند با خاندان وحى و نسل حضرت اسرائيل (يعقوب عليه السلام ) از عذاب مى رهند و بيش از چند روزى معذب نخواهند بود. خداوند در آياتى مانند آيه محل بحث چنين پندارهايى را باطل مى كند و مى فرمايد: چنين نيست كه قيامت مانند دنيا باشد، يقينا در قيامت هيچ يك از شفاعت، فديه پذيرى و نصرت نيست.

دستور تقوا و پروا در قرآن كريم يا به لحاظ مبدا هستى است يا به لحاظ منتهاى آن ؛ يعنى غالب آيات قرآنى كه ناظر به دستور پرهيزكارى است يا راجع به خداوند است، مانند: (اتقوااللّه)، يا راجع به معاد؛ مانند آيه مورد بحث و چون بازگشت معاد به همان مبدا است، عنصر محورى تقوا در قرآن كريم راجع به خداوند است. معناى پرواى از خدا نيز با این که معيّت او قطعى و ملاقات او بعد از مرگ ضرورى است، همانا پرهيز از مخالفت دستور او خواهد بود.

چنان كه جمعى از مفسّران تصريح كرده اند (لاتجزى) به معناى «لاتقضى» است ؛ يعنى كسى به جاى ديگرى و از طرف او نمى تواند حقّى را ادا كند. پيام اين جمله اين است كه هركس از هر طبقه و نژادى، مسؤول نفس و عمل خويش است ؛ نه خود مى تواندبه جاى كسى بنشيند و نه ديگرى مى تواند به جاى او قرار گيرد.

نظام آخرت فردى است و روابط اجتماعى اعم از خانواده يا جامعه در آن جا حاكم نيست. از اين رو قرآن كريم گسيختگى روابط اجتماعى را به ترتيب در چند مرحله چنين اعلام مى دارد:

1-نافع نبودن اعضاى اسره و افراد خاندان براى يكديگر 2-فرار افراد خانواده از همديگر 3-نافع نبودن هيچ كس براى هيچ كس، كه هرگونه روابط خانوادگى، محلّى، منطقه اى و بين المللى را شامل مى شود.

همان طور كه قبلا اشاره شد انسان در دنيا مشكلات خود را يا با علل و اسباب طبيعى برطرف مى كند، يا با روابط و انساب ؛ يعنى يا خودش كار مى كند و مشكل را حل مى كند، يا اگر خود توان كار نداشت به وسيله پدر و مادر يا برادر و فرزند و قوم و قبيله مشكل خود را مرتفع مى سازد، اما در قيامت نه كسى مى تواند از راه سبب طبيعى مشكلى را حل كند و نه از راه نسب.

تاكنون به اين نتيجه رسيديم كه در قيامت چيزى در اختيار انسان نيست تا بتواند با آن سودى را جلب يا ضررى را دفع كند، بلكه هركس فقط در كنار سفره عقيده و خلق و عمل خويش نشسته است. به طور مطلق و به صورت نفى جنس، همه راه هاى نجات، مانند خلال (دوستى )، صرف، عدل، نصرت، ضمانت، كفالت و احوال پرسى در قيامت منتفى است. تنها راهى كه باقى مى ماند شفاعت است كه آن نيز در آيه مورد بحث نفى شده است، ليكن حاصل جمع همه آيات مربوط به شفاعت اين است كه آنچه در قيامت منتفى است شفاعت استقلالى است، به گونه اى كه شافع بخواهد مستقلا و بدون اذن خدا وساطت كند، نه اصل شفاعت، گرچه به اذن خدا باشد. اذن خداوند هم مخصوص شفاعت كنندگان خاص و شفاعت شوندگان مخصوص است.

اساسا فرض ندارد انسان در دنيا عذابى بيافريند كه مانند عذاب قيامت باشد؛ چون حتى آنها كه در اخدود و كانال عذاب سوزانده شدند خود را در همان حال در پيشگاه خداوند مرضى و موجه مى يافتند و در برابر عقل و وجدانشان احساس نشاط مى كردند و با اين كه جسمشان مى سوخت اميد پاداش الهى داشتند و در نتيجه عذاب براى آنها قابل تحمل مى شد، اما عذاب در قيامت اولا، از قهرى نشات مى گيرد كه مانند آن قهرى نيست. ثانيا، براى عذاب شونده در آن، حقانيت پيامبران و باطل بودن خودش ‍ روشن مى شود. ثالثا، عذابى مى كشد كه تمام شدنى و سبب خزى و رسوايى اوست و هيچ اميد نجاتى در آن وجود ندارد و مجالى براى تشفّى، تسلّى، تبرئه شدن، اميد به آينده و مانند آن نخواهد بود.

توجه به اين نكته فاخره مهم است كه تبه كاران معاد، سوخته اند، نه تشنه، و سوختگى آنان قابل علاج نيست ؛ زيرا در صورت سوختن خانه يا جامه مى شود از آن بيرون آمد يا آن را بيرون كرد و آزاد شد و در صورت سوختن تن، با مردن رهايى حاصل مى شود، ليكن سوختگى معاد طورى است كه با مردن قابل رهايى نيست ؛ زيرا خود مرگ در آن روز مرده است و هيچ گونه مردنى در آن جا وجود ندارد. از اين رو هربار بدن مى سوزد مجددا پوست تازه مى رويد و روح هم قابل مردن نيست.

شفاعت

شفاعت در لغت به معنای جفت است و شفیع کسی است که جفت شفاعت شونده واقع شود. شفاعت دو نوع دارد. شفاعت تشریعی و شفاعت تکوینی. شفاعت تشریعی نیز دو گونه دارد. در نوع اول شفاعت شونده قابلیتی به دست می‌آورد که سبب می‌شود در محکمه الهی مورد عفو قرار گیرد، مثلا بنده با صفت ذلت و بیچارگی و فقر نزد خدای متعال می‌رود و احساس بیچارگی او در پیشگاه خدا سبب عفو او می شود. در نوع دوم فاعلیت پروردگار گسترش یافته و سبب عفو بنده می شود. مانند اینکه صفت فضل و رحمت و بخشش خدا در کنار صفت عدل او قرار می گیرد و سبب رستگاری بنده خواهد شد. در شفاعت تکوینی از این بحث استفاده می شود که در عالم تکوین همه کارها به عهده خداست. در عین حال عالم ما نیز عالم حرکت و تغییر است و هر موجودی برای آنکه بتواند رشد کند نیاز به فیض خاص از جانب پروردگار دارد. به این فیض رسانی شفاعت می گویند.

 شفاعت فقهی و کلامی

شفاعت فقهی آن است که در دنیا فردی واسطه برای انجام کار خیر و یا واسطه برای انجام کار شر شود. چنین شفاعتی که محور آن فعل اختیاری فرد مکلف است اگر برای انجام واجب و ترک حرام انجام شود خیر و اگر برای ترک واجب و عمل به حرام انجام شود شر است((أفضل صدقة اللسان الشفاعة، تفكّ بها الاسير و تحقن بها الدّمن و تجرّ بها المعروف و الاحسان إلى أخيك و تدفع عنه الكريهة)). قسم دیگر شفاعت که مربوط به قیامت است و ظرف اعتبار و باید و نباید نیست شفاعت کلامی است.

 شفاعت تکوینی و تشریعی

 بخشی از آیات قرآن درباره شفاعت تکوینی و رد شبهه بت پرستان است. بت پرستان وثنی معتقد بودند چون خداوند نامحدود است نمی‌توان او را به پرستید و باید بین خدا و انسان واسطه‌هایی باشند تا فیض را از او گرفته و به ما برسانند. واسطه­های مقرب فرشتگان و اولیای الهی هستند که مستقلاً ربوبیت کرده و فیض را به انسان می رسانند. بت پرستان برای این واسطه ها، نمادهایی درست کردند و آنها را بت نامیدند، ولی به مرور این پیش زمینه­ها از میان رفت و بتها مستقلا مورد پرستش قرار گرفتند.  قران این اندیشه را رد می­کند و می­فرماید  چگونه مى شود غير از خدا را ربّ اتّخاذ كرد، در حالى كه خداوند هم ربّ كل شى است: «أغيراللّه أبغى ربّاً و هو ربّ كلّ شى ء » وهم به همگان نزديك است: «و إذا سألك عبادى عنّى فإنّى قريب » و هم از ديگران به ما نزديك تر است:« نحن أقرب إليه منكم ولكن لاتبصرون »وهم از خود ما به ما نزديك تر است:« و لقد خلقنا الا نسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن أقرب إليه من حبل الوريد»، «و اعلموا أنّ اللّه يحول بين المرء و قلبه »و هم پيش از آن كه خود بفهميم چه مى خواهيم، او مى داند كه ما چه مى خواهيم، يعنى نه تنها از مستور دل ها آگاه است، بلكه قبل از خود صاحب دل از راز مستور او مطلع است: «و يعلم ضمير الصامتين». قرآن كريم در پاسخ مشركان مى گويد: از ديگران كارى ساخته نيست، مگر به اذن خدا، آن هم در مورد كسانى كه مقرّب عنداللّه هستند و آنچه شما آنها را واسطه قرار داده ايد و مى پرستيد يا مقرّب نيستند، نظير بت ها، يا اگر مانند فرشتگان مقرّبند قدرت ندارند مستقل عمل كنند و تا خدا اذن ندهد سخنى نمى­گويند و كارى نمى­كنند: «لايسبقونه بالقول و هم بأ مره يعملون»و خدا براى شفاعت شما مشركان و وثنيان به آنان اذن نخواهد داد:« إنّ اللّه لايغفر أن يشرك به و يغفر مادون ذلك لمن يشاء»

 

اطلاق و تقیید در آیات شفاعت

 بعضی از آیات در قرآن هستند که شفاعت را به طور کلی رد میکند. مانند آیه«يا أيها الذين امنوا أنفقوا ممّا رزقناكم من قبل أن يأتى يوم لابيع فيه و لاخلة و لاشفاعة» در برابر آیاتی هستند که شفاعت را تایید میکند. این تعارض یک تعارض ابتدایی است و راه‌حل علاج این است که آیات نوع اول توسط آیات نوع دوم تقیید شده باشند، یعنی شفاعتی وجود دارد، حال آنکه این شفاعت برای کافران اثربخشی  نداشته و برای آنها وجود ندارد.

فرق عدل و شفاعت

تفاوت عدل و شفاعت آن است که شفاعت به معنای بخشش رایگان است در حالی که در عدل، در برابر بخشش، چیزی مانند مال به عنوان فدیه پرداخت می‌شود. در دنیا عدل وجود دارد ولی در آخرت به صریح قرآن، این امر وجود ندارد. در دنیا برای مثال برای کسی که در حال احرام شکار کند، کفاره­ای به عنوان عدل در نظر گرفته شده است و یا درباره قصاص، خانواده مقتول می‌توانند با دریافت دیه از اعدام قاتل صرف نظر کنند، ولی در قیامت اگر کافر به اندازه تمام زمین طلا بدهد از کیفر او چیزی کاسته نمی­شود«إنّ الذين كفروا و ماتوا و هم كفّار فلن يقبل من أ حدهم ملا الارض ذهباً و لو افتدى به».

تنها راه نجات از عذاب قیامت

آیات پیرامون شفاعت 3 دسته اند.

1-آیاتی که شفاعت را به طور مطلق نفی می­کنند مانند«ياأ يها الذين امنوا انفقوا مما رزقناكم من قبل أن يأتى يوم لابيع فيه و لاخلّة و لاشفاعة»

2-قسم دوم منفعت شفاعت برای کافران را رد می­کند مانند «ماسلككم فى سقر # قالوا لم نك من المصلّين # و لم نك نطعم المسكين # و كنّا نخوض مع الخائضين # و كنّا نكذّب بيوم الدين # حتى أتانا اليقين# فما تنفعهم شفاعة الشافعين »

3-دسته سوم تحقق شفاعت را تنها با اذن خداوند می­داند نظیر«من ذا الذى يشفع عنده إ لّا باذنه»

قائلین به نفی شفاعت معتقدند از اصل اول و دوم اینگونه بر می­آید که شفاعت وجود ندارد ودسته سوم نیز برای تاکید نفی به کار می­رود. مانند آیات «سنقرئك فلاتنسى # إ لّا ما شاء اللّه » و یا «أمّا الذين سعدوا ففى الجنّة خالدين فيها مادامت السموات و الارض إلّا ما شاء ربّك» که در آیه اول تاکید دارد بر این نکته که پیامبر هیچ گاه دچار نسیان نمی­شود و آیه دوم نیز برای تاکید بر این نکته است که مومنان برای همیشه در بهشت جاودانه اند و این امر از آیات دیگر نیز به دست می­آید.

در جواب، این نکته قابل بیان است که دسته دوم تنها شامل این آیات نمی­شوند و آیاتی هستند که نشان می­دهند که شفاعت شافعان وجود دارد ولی برای کافران سودمند نیست مانند آیه«فما تنفعهم شفاعة الشافعين». در واقع این آیات از شدت نفی آیات دسته دوم می­کاهند و ارتباطی هستند برای آیات دسته اول و سوم. دسته سوم نیز نشان می­دهد که شفاعت برای چه کسانی وجود دارد. مانند کسانی که ماذون پروردگار قرار گرفتند«يومئذٍ لاتنفع الشفاعة إ لّا من أ ذن له الرحمن و رضى له قولاً»

 برای حل تعارض به وجود آمده در میان آیات دسته اول و سوم می­توان این­گونه توجیه کرد که شفاعت در دسته اول برای گروهی خاص نفی شده و دسته سوم در پی اثبات برای گروهی دیگر است.

1-از لحاظ ایمان و کفر

2-از لحاظ اذن و عدم اذن

3-از جهت تحول درونی وعدم آن

4-از لحاظ موقف­های متعدد معاد

5-از جهت وقت مرگ و جریان معاد

شافعان تشریعی دنیا و آخرت

شافعان دنیا

1-فرشتگان«الملائكة يسبّحون بحمد ربّهم و يستغفرون لمن فى الا رش ألا إنّ اللّه هو الغغور الرحيم »

2-پیامبران. نظیر آنچه حضرت عیسی به خدای سبحان عرضه می­کند«إن تعذّبهم فانّهم عبادك و ان تغفر لهم فانك انت العزيز الحكيم»

3-توبه

4-مومنان

5-قرآن

6-ایمان

7-عمل صالح

شافعان آخرت

1-فرشتگان

2-اصحاب اعراف

3-قرآن

4-شاهدان

5-مومنان

6-پیامبران

7-پیامبراکرم

8-خداوند سبحان

شفاعت شوندگان

اولین گروه از کسانی که مشمول شفاعت هستند، کسانی هستند که دینشان مرضی خداوند باشد«ولايشفعون الا لمن ارتضى»

البته بايد توجه داشت كه گرچه عمل در تتميم پيمان دخيل است، ليكن مراد از رضايت در مبحث شفاعت آن است كه اصل دين و اعتقاد كسى مورد پسند خدا باشد، نه در تمام عمل؛ زيرا مستفاد از آيات و روايات اين است كه مرتكبان گناه بزرگ نيز ممكن است مشمول شفاعت قرار گيرند و كسى كه داراى گناه بزرگ است قطعا مرتضاى در عمل نخواهد بود؛ زيرا شكّى نيست كه هرگناه بزرگى مكروه و مغضوب خداست، نه مرضىّ او.

دسته دوم از کسانی که مشمول شفاعت قرار می­گیرند اصحاب یمین هستند. اصحاب یمین انسان­های نعصوم و بدون گناه نبوده­اند زیرا در آن صورت از مقربان می­شدند و در مواردی به پروردگار بدهکار هستند. آن چه سبب شده است که اصحاب یمین مشمول شفاعت قرار گیرند و کافران مشمول آن قرار نگیرند ویژگی هایی مانند تارک نماز بودن و یا عدم اطعام مسکین و اهل مجالس لهو و خوض بودن کافران در دنیا بوده است که همگی به مرضی نبودن در دین برمی­گردد.

شبهات شفاعت

گروهی از اهل سنت منکر شفاعتند. آن ها برای نفی شفاعت از دلایل عقلی استفاده کرده و با بیان اینکه آیاتی که درباره شفاعت مطرح اند، متشابهند، از روایات صرف نظر کرده و علمش را به اهلش واگذار می­کنند.

شفاعت با دلیل عقلی ثابت نمی­شود. ولی امکان آن با دلیل عقلی قابل اثبات است. در اینجا با رد شبهات عقلی درباره شفاعت امکان آن را اثبات کرده و سپس با دلیل نقلی شفاعت را اثبات می­کنیم.

شبهه اول

رفع عقاب در شفاعت یا عدل است و یا ظلم است. اگر عدل است در نتیجه عقاب خداوند ظلم بوده است. اگر ظلم است در نتیجه شفاعت رد می­شود زیرا خداوند هیچ گاه ظلمی انجام نمی­دهد.

پاسخ: عقاب خداوند همواره عدل است. ولی رفع عقاب می­تواند مصداق هیچ کدام از عدل و ظلم قرار نگیرد بلکه یک مرتبه بالاتر از آن بوده و فضل باشد. خداى سبحان براساس عدل خود براى تبه كاران عذاب معين كرده است، اما رفع عقاب بى واسطه غير يا به واسطه شفاعت ديگر شافعان، فضل و احسان است. خداى سبحان به بندگان خود آموخت كه عادل باشيد، ولى بالاتر از عدالت مرحله احسان است. بكوشيد به آن برسيد: «ان اللّه يامر بالعدل و الاحسان»

شبهه دوم

سنت خداوند است که قانونی را جعل کند و کسی را که خلاف این قانون عمل کرد مجازات کند«المكر السيّىء الّا باهله فهل ينظرون الا سنّة الاوّلين فلن تجد لسنة اللّه تبديلا و لن تجد لسنّة اللّه تحويلا». شفاعت و بخشش گناه گناهکار در قیامت خلاف سنت خداوند است.

پاسخ: بر مبنای این آیه سنت خداوند تغییر پذیر نیست. ولی این امر که پذیرش شفاعت و بخشش گناه گناهکار تغییر سنت پروردگار است قابل اثبات نیست. همواره بر اساس عدل عمل کردن و بخشش و فضل نداشتن از این آیه استنباط نمی­شود. از سنت های خدا است که بر مبنای اسمای حسنایش عمل کند و فضل و احسان نیز از این اسمای حسناست.

شبهه سوم

شفاعت در عرف به یکی از دو صورت زیر است.

1-حاکمی ظالم است که بر اساس رابطه عمل می کند نه ضابطه و می­توان اندیشه و میل او را تغییر داد.

2-حاکمی عادل است که و تنها می­توان برای او اثبات کرد که حکمی که صادر کرده است اشتباه است.

خداوند منزه از ویژگی­های بالا است.

پاسخ: توضيح اين كه، علم خداى سبحان ازلى است، اما معلوم هاى او پيوسته در تغيير اوست ؛ او از ازل مى داند كه چگونه معلوم هاى متغيّر را با اراده هاى جزئى حادث و زايد برذات، اراده كند.او مى داند كه در فلان زمان، فردى موجود مى شود و در فلان مقطع زمانى به تكليف مى رسد و در شرايط خاص، با اراده وميل خود اطاعت يا معصيت مى كند، در حالى كه مى توانست و مى تواند خلاف آن را انجام دهد، و نيز مى داند براساس ‍ معصيتى كه كرده، استحقاق كيفر دارد، و نيز مى داند كه مورد لطف وليّى از اولياى الهى قرار مى گيرد و مشمول شفاعت او واقع شده، همه ياب عضى از كيفرهاى او بخشوده مى شود. همه اينها را در ازل مى داند و در لايزال آنها را اجرا مى كند. درباره شفاعت نيز چنين است ؛يعنى از ازل معلوم خداى سبحان است كه فلان شخص در فلان وقت مشمول شفاعت واقع مى شود، بدون آن كه اراده ازلى يا علم ازلى او تغييرى بيابد.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها تفسیر شریف تسنیم سوره بقره(نشریه هادی شماره100)