تفسیر شریف تسنیم (نشریه هادی شماره 83)

(الذی جَعَلَ لَکُمُ الارضَ فِراشاً وَ السماءَ بِناءً وَ انزَلَ مِنَ السماءِ ماءً فَاخرَجَ بِهِ مِنَ الثَمَراتِ رِزقاً لَکُم فَلا تَجعَلوا لله انداداً وَ اَنتُم تَعلَمون (آیه 22)

گزیده تفسیر

خداوند سبحان با تبیین ربوبیت خود در قالب ذکر برخی آیات آفاقی که نمونه ای از مجموعه نظام آفرینش است، انسان را متوجه توحید ربوبی می کند و در ذیل آن او را از هر گونه شرک آشکار و پنهان نهی می کند، تا انسان که مسافر الی الله است بتواند در پرتو عبادت، زاد و توشه راه را که تقواست تحصیل کند.

تفسیر

الذی: این موصول با صله اش (جَعَلَ لَکم ...) صفت دوم است برای «ربکم» (در آیه قبل) و بدین معناست که انسان ها باید خدایی را عبادت کنند که هم آفریننده آنان و نیاکانشان است و هم آیات و نشانه های دیگر او در زمین، آسمان، باران و میوه ها برای تامین روزی های بشر آشکار است.

جعل: جعل در این جا به معنای قرار دادن شیء در حالتی خاص است (جعل ترکیبی) و از این رو دو مفعول می گیرد.

لکم: لام در لکم برای غایت و فایده (نه علت غایی) است.

الارض: ارض اسم جنس است و بر هر چه در مقابل سماء قرار گیرد اطلاق می شود و در قرآن کریم اطلاقاتی دارد که برخی وسیع تر از برخی دیگر است؛ زیرا گاهی بر منطقه خاصی از زمین اطلاق می شود و گاهی مراد از آن همه کره زمین است و گاهی نیز مراد از آن مجموع عالم ملک و در برابر عالم ملکوت است.

السماء: علت تکرار کلمه سماء و نیاوردن ضمیر به جای اسم ظاهر آن است که سمائی که همچون خیمه ای بر زمین سایه افکنده و مانند سقفی بنا شده است با آسمانی که محل ریزش باران است فرق دارد.

به: باء در به برای سببیت است و خداوند با این کلام نظام سبب و مسببی در جهان عینی را تایید می کند.

الثمرات: ثمر عبارت است از هر چیزی که از چیز دیگر حاصل و متولد شود؛ مطلوب باشد یا نامطلوب و مادی باشد یا معنوی و در امور مادی خوراکی باشد یا غیر خوراکی.

انداداً: در معنای ند سه عنصر ملاحظه شده؛ مقابلت، مخالفت و ادعای مماثلت و اگر در موردی هر سه قید ملاحظه نشود، کاربرد واژه ند مجاز خواهد بود.

و انتم: جمله (و انتم تعلمون) حال برای فاعل (فلا تجعلوا) و متعلق آن محذوف است. حذف متعلق مفید عموم است؛ یعنی، شیئی از اشیا و شخصی از اشخاص (فرد یا گروه) را شریک و ند خداوند قرار ندهید، در حالی که همه شما از آگاهی توحیدی برخوردارید.

درجات نعمت ها و متنعمان

خداوند در جایی که مخاطبان او توده مردم باشند ربوبیت خویش را در قالب ذکر نعمت های تبیین می کند، ولی در جایی که مخاطب خداوند مومنان هستند ربوبیت خود را در قالب ذکر نعمت های باطنی، مانند ارسال رسل، انزال کتب و جعل نبوت و امامت و خلافت تبیین می کند که انسان در این مرحله در ردیف فرشتگان قرار می گیرد.

توحید ربوبی

خدای سبحان هنگامی که در صدد بیان چگونگی اداره حکیمانه عالم است کارها را به فاعل های قریب نسبت می دهد و در پایان می فرماید: این مجموعه، ساخته حکیمانه من است. ولی در جایی که در صدد بیان توحید ربوبی باشد، همانند آیه مورد بحث، پدیده ها و دگرگونی های آن را مستقیما به خود اسناد می دهد.

همه عوامل موثر در پیدایش و پرورش پدیده ها، مجاری فیض و سربازان الهی هستند. چنین نیست که خداوند تنها سر حلقه سلسله علل باشد، بلکه ربوبیت الهی نامحدود است و در کارهای جزئی ظاهری هم دست خدا را می توان دید.

حاصل این که، با توجه به مفاد آیه مورد بحث که توحید ربوبی است اداره همه امور کلی و جزئی عالم مستقیما به دست خداست و همه عالم امکان مجاری فیض و آیات اوست. از این رو قرار دادن خداوند در سرسلسله حلقات علی و معلولی تنها برای آشنایی ذهن است و گرنه خداوند در همه حلقات بدون امتزاج، اتحاد و حلول حضور مستقیم دارد.  

 آفت زدايى از توحيد عبادى  

پس از تبيين بُعد اثباتى توحيد عبادى با (اعبدوا) بُعد سلبى آن را با جمله (فلا تجعلوا الله اندادا) بيان مى كند. اين جمله با كمى تفاوت در ديگر آيات قرآن كريم نيز آمده است.

ماده جعل در اين بخش از آيه شريفه به معناى قرار دادن دروغين است ؛ يعنى، عمل مشركان كه براى خداوند مثل و شريك قرار مى دهند كارى دروغين و باطل است.

سِر اين كه از بتها به عنوان انداد ياد شده، اين است كه گرچه مشركان اعتقاد داشتند خداوند در ذات خود و نيز در مقام خالقيت مثل ندارد، ولى در مرتبه ربوبيت اعتقاد به ربوبيت بتها داشته، محبت و عبادت آنها را لازم مى دانستند. مشركان كارى را كه بايد به خدا اسناد دهد به ديگرى نسبت مى دانند و چيزى را كه بايد از خدا بخواهند از ديگرى مى خواستند و اين همان قرار دادن ند و مثل است: (و من الناس من يتخذ من دون الله اندادا يحبونهم كحب الله) (سوره بقره، آیه 165) پس آنان بتها را انداد خدا قرار داده بودند، گرچه به ظاهر مى گفتند: (هولاء شفعونا عند الله) (سوره یونس، آیه 18). 

عبارت (فلا تجعلوا لله اندادا)، چنانكه گذشت، بيانگر بُعد سلبى توحيد عبادى است كه بُعد اثباتى آن در صدر آيه قبل (اعبدوا...) ذكر شده است. علت تقدم بُعد اثباتى بر بُعد سلبى آن است كه در فطرت آدمى اصل بر توحيد است و شرك امرى تحميلى بر فطرت انسان است.

در كلمه طيبه لا اله الا الله نيز بُعد اثباتى بر سلبى مقدم است، گرچه برخى مى پندارند كه در اين كلمه طيبه بُعد سلبى بر بُعد اثباتى مقدم است ؛ زيرا كلمه الا به معناى غير و صفت ماقبل خود است. از اين رو معناى عبارت فوق اين است كه جز الله كه فطرت او را مى پذيرد معبود ديگرى نيست و آياتى از قبيل آيه مورد بحث و آيه (ولقد بعثنا فى كل امه رسولا ان اعبدواالله واجتنبوا الطاغوت) (سوره نحل، آیه 36) با روح كلمه طيبه لا اله الا الله مطابق است، نه با لفظ آن، چون كلمه طيبه دو قضيه اثباتى و سلبى نيست، تا ابتدا الهه دروغين را نفى و سپس الله را اثبات كند. كلمه لا اله الا الله گرچه به دو قضيه منحل نمى شود، ليكن دو مطلب اثباتى و سلبى و نيز تقدم اثباتى و سلبى و نيز تقدم اثباتى بر سلبى را مى فهماند.

مثل و همتا قرار دادن براى خداوند گاهى در قالب شرك آشكار و مشهود و گاهى در قالب شر پنهان و مستور است كه هر نوع آن مورد نهى واقع شده است.

نهى از شرك نسبت به كافران و منافقان براى تناهى از شرك بالفعل و نسبت به مومنان براى تناهى از ابتلاى به شرك جلى يا خفى است.

چون سراسر جهان امكان، وجه خداست (فانما تولوا فثم وجه الله) (سوره بقره، آیه 115) پس در حقيقت يك مدبر است كه عالم را اداره مى كند و ديگران نقشى جز مظهريت ندارند. اين كه گفته مى شود: خدا حق است، ولى وسيله اى لازم است ، چنين گفتارى با توحيد سازگار نيست. خدا حق است و خود او مسبب الاسباب است و از اين رو، ما از همان خداى مسبب الاسباب مى خواهيم تا وسايل را تامين كند: وقرب وسيلتى اليك من بنى الوسائل. بنابراين، شرك، آشكار باشد يا پنهان، با عبادت و تقوا و هدف خلقت سازگار نيست.

كلمه اندادا به صورت جمع آمده، در حالتى كه هر فرد مشرك تنها يك بت را مى پرستيد و همين طور قبايل، هر كدام بت مخصوصى داشتند كه آن را عبادت مى كردند. از اين رو، جمع كلمه انداد دو گونه توجيه مى شود:

1- چون خطاب به توده مشركان است، مجموع در برابر مجموع قرار گرفته است ؛ يعنى ، مجموع مشركان در برابر مجموع بتهايى كه عبادت مى كردند لحاظ شده است، نه اين كه هر مشركى چند بت داشته باشد و از پرستش ‍ آنها نهى شده باشد.

2- چون انسان با همه موجودات ارتباط دارد و به آنها نيازمند است، يك انسان بت پرستى كه براى هر يك از زمين، آسمان، دريا، صحرا و غير آن ربى جداگانه قائل است و به همه آنها نياز دارد، بايد به ارباب گوناگون سربسپارد.

فطرت توحيدى

از نظر قرآن كريم انسان داراى دو علم فطرى و اكتسابى است. درباره علم فطرى كه اصيل است مى فرمايد: خدا شما را با سرمايه فطرت توحيدى آفريد: (فطرت الله التى فطر الناس عليها) (سوره روم، آیه 30). اميرالمومنين (عليه السلام) درباره علم اكتسابى كه تبعى است مى فرمايد: خدا به شما چشم و گوش ‍ داد تا از بيرون وجود خود علم بياموزيد؛ اما مواظب باشيد اندوخته هاى اين چشم و گوش با علم اصيل فطرى مزاحم نباشد: (وجعل لكم السمع و الابصار والافئده لعلكم تشكرون)(سوره نحل، آیه 78).

هيچ انسانى در برابر توحيد و شرك بى طرف آفريده نشده، بلكه با سرمايه علمى فطرت توحيدى آفريده شده است و شرك امرى تحميلى است كه سرزمين فطرت توحيدى را غصب مى كند و اين تحميل شرك بر فطرت توحيدى ظلم عظيم است: (ان الشرك لظلم عظيم) (سوره لقمان، آیه 13). قرآن كريم درباره مشركان و كافران مى فرمايد: (ولكن انفسهم يظلمون)(سوره آل عمران، آیه 117) ؛ زيرا آنان فطرت توحيدى را در بين اغراض و غرايض دفن مى كنند و بذر شرك را در دل خود مى كارند و اين ظلم به فطرت است.

از اين رو پيامبران مبعوث شده اند تا فطرت توحيدى انسان را بيدار و شكوفا كنند و به همين دليل در قرآن كريم نسبت به بت پرستانى كه ابراهيم خليل (عليه السلام) بت­هاى آنان را درهم شكست، مى فرمايد: (فرجعوا الى انفسهم)(سوره انبیا، آیه 64)؛ محصول بت شكنى ابراهيم (عليه السلام) رجوع انسانها به فطرت توحيدى خود بود و چون پرستش و گرايش به هر چيزى غير از خدا، بت پرستى است، گرچه مستور و خفى باشد، لازم است انسان با تبر عبادت خالصانه براى خدا، بتهاى هوا و هوس و مقام و القاب و مانند آنها را در هم بكوبد تا مشمول (اف لكم و لما تعبدون من دون الله)(سوره انبیا، آیه 67) نشود.

خداوند در پايان آيه مورد بحث مى فرمايد: (وانتم تعلمون)؛ در حالى كه شما با نداى فطرت، توحيد ربوبى و ضرورت عبادت رب خالق را مى يابيد. اين جمله يا خطاب به مشركان است و مى فرمايد: شما كه مى دانيد خالق اين نظام خداوند است، چرا غير او را عبادت مى كنيد؛ چون توحيد در خلقت مستلزم توحيد در عبادت است. يا اين خطاب به عموم انسانهاست ؛ يعنى، همه انسانها با رجوع به فطرت خود خواهند دانست كه خالقى دارند و خالق را بايد عبادت كنند.

تذكر: مفاد آيه مورد بحث و آيه قبل توحيد عبادى و توحيد ربوبى و توحيد خالقى خداوند است. اين آيات براى مومنان كه معتقد به اين عقايدند، ولى گاهى در توجه به آن كوتاهى مى كنند موعظه و براى مشركان كه فقط منكر توحيد ربوبى و دچار شرك عبادى هستند، گرچه توحيد خالقى را مى پذيرند، جدال احسن و براى ملحدان برهان است ؛ زيرا ملحدان پس از دقت در معناى آيات مذكور ناچار به تصديق خالقيت خداوند هستند و در پى آن بايد به ربوبيت مطلق خالق اعتراف و تنها او را عبادت كنند.

لطايف و اشارات

1-عبادت خالص و تقوا

خداي سبحان عبادت خالص را مي‏پذيرد و مشوب و غيرخالص آن را نمي‏پذيرد. قرآن كريم گاهي در يك جمله به عبادت و خلوص در آن اشاره كرده، مي‏فرمايد: ﴿ألا لله الدّين الخالص (سوره زمر، آيه 3)؛ ديني براي خداست كه خالصَ باشد و غيرخدا در آن راه نداشته باشد. پس اگر شرك آشكار يا پنهان در عبادت راه پيدا كند هرگز زمينه تقوا را فراهم نمي‏كند.

به هر ميزانْ عبادتْ خالص باشد بهره بيشتري دارد و برجسته‏ترين درجه خلوص آن است كه در قلب عابد، احدي جز خدا نباشد؛ امام صادق(عليه‏السلام) درباره قلب سليم فرمودند: دلي است كه در آن جز ياد خدا نباشد: «القلب السليم الذي يلقي ربّه وليس فيه أحد سواه»  بحار، ج 67، ص 239 و اين برترين درجه خلوص است. همچنين آن حضرت مي‏فرمايد: «ما أنعم الله‏عزّوجلّ علي عبد أجل من أن لايكون في قلبه مع الله غيره» (بحار، ج 67، ص 198)

2- خلوص در توحيد

خلوص از شرك جلي و خفي تنها در عبادت مصطلح نظير نماز و روزه نيست، بلكه در همه شئون زندگي انسان موحّد ظهور دارد.

بحث روايي

1 ـ آفرينش زمين

2 ـ هماهنگي جهان آفرينش با بهره‏وري انسان

3 ـ معناي «سماء»

4 ـ آفرينش باران و رسالت فرشتگان

اشاره

1ـ آنچه در ظاهر متون نقلي مشهود است كه زمين داراي قرار است: ﴿أمّن جعل الارض قراراً سوره نمل، آيه 61. به معناي فراش و بستر ملايم با زندگي است، نه به معناي مقابل حركت؛ چنانكه تعبيرهايي مانند فراش و مهاد با كرويت زمين منافي نيست.

2ـ كرويت‏زمين‏كه‏مطلبي‏حسّي و تجربي است با روش عقلي محض قابل اثبات يا نفي نيست؛چنانكه‏نمي‏توان به ظاهر غيرقطعي متن نقلي بسنده كرد.

3- حركت زمين نيز همانند كرويت آن كه مطلبي حسّي است، بايد با روش تجربي نفي يا اثبات شود، نه از راه عقل محض؛ زيرا برهان عقلي در موجود جزئي خارجي راه ندارد و نه از راه ظاهر غيرقطعي متن نقلي.

4- آنچه طبق برهان منطقي، نه برابر مسائل رواني، قطع حاصل شد، خواه از مبادي تجربي باشد يا از مبادي عقلي محض مي‏توان اولاً به صنع الهي اسناد داد و ثانياً به آن باور داشت و ثالثاً اگر اثر عملي داشت مورد استفاده عملي قرار داد و رابعاً برهان عقلي را در برابر برهان نقلي دانست، نه در برابر دين و شرع؛ زيرا عقل برهاني همان طور كه در اصول فقه ثابت شد، حجت ديني است؛ يعني، مَنْبعي از منابع دين محسوب مي‏شود، نه مقابل آن؛ زيرا عقل در برابر نقل است، نه در برابر دين الهي؛ چنانكه در مقدمه تفسير گذشت.

و إِن کنتم فی ریبٍ مِّمّا نزَّلنا علی عبدنا فاتوا بسورةٍ مِن مِثلِهِ وادعُوا شهدآئَکم مِّن دون اللهِ إِن کنتم صادقینَ (23)

گزیده­ی تفسیر

نفی ریب (شک توام با افترا) از قرآن یا بدین معناست که در قرآن «نباید» شک کرد و یا بدین معنا که در قرآن هیچ منشا شکی «نیست» و هر شکی تنها از ناحیه­ی بیننده است که از روی کفر و نفاق یا جهل علمی به آن می­نگرد.

آیه­ی محل بحث که از آیات تحدّی است، هم اعجاز قرآن و صدق دعوِی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را اثبات می­کند و هم دروغ مخالفان را. تحدی گاهی به همه­ی قرآن است، گاهی به ده سوره و گاهی نیز به یک سوره وچون قرآن کریم به حقیقتی برتر(کتاب مکنون) متکی است؛ کسی را یارای آوردن حتی یک سوره­ی کوچک مانند آن نیست. اعجاز قرآن ذاتاً مربوط به محتوای آن است. گرچه امّی بودن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)  نیز مایه­ی تاکّد اعجاز آن است.

دریافت­کننده­ی این کتاب عبد مطلق و بنده­ی محض خداست و از این­رو در این کریمه با تعبیر «عبدنا» به طور مطلق و بدون هیچ­گونه قید، از او یاد شده است.

تفسیر

ریب: فرق بین شک و ریب این است که ریب، شک همراه با تهمت است. جمله­ی «و إن کنتم فی ریب» بدین معناست که اگر شما شک دارید که این قرآن کلام الله است و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را متهم می­کنید که آنرا به خداوند افترا بسته، شما نیز کتابی همانند آن بیاورید.

بسورةٍ: سوره در اصطلاح قطعه­ای از کلام الهی است که محتوایی منسجم داشته باشد. اما در لغت معنای محوری ماده­ی «سور» هیجان همراه با ارتفاع و اعتلاست؛ چنانکه وقتی خشم انسان یا حیوانی به هیجان آمد، اوج گرفت و اثرش آشکار شد، می­گویند: «سارَ غضبُه» و  به همین مناسبت به دیواری که بر شهر یا روستا احاطه دارد و همچنین سدّ بزرگی که مانع نفوذ بیگانه است، «سور» نامیده می­شود. قطعه­های مختلف کتاب الهی نیز بدین مناسبت به سوره موسوم شده که مانند سور شهر یا روستا مانع تهاجم مخالفان است و هر سوره در واقع سوری است بین مومنان و کافران.

از این تحلیل لغوی برمی­آید که هر بخش از آیا قرآن کریم که ویژگی مزبور را داشته باشد یک «سوره» است. البته مصداق کامل سوره همان قطعه­ها و واحدهای مشخص و مشهور قرآنی است که در اصطلاح به سوره موسوم شده است. در برخی آیات، وازه­ی سوره بر سوره­ی کامل اطلاق شده؛ مانند: «سورة انزلناها و فرضناها...»(سوره­ی نور، آیه­ی 1) که مراد از آن سوره­ی نور است، یا «ام یقولون افتریه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات»( سوره­ی هود، آیه­ی 13). در برخی موارد نیز سوره به دسته­ای از آیات (گرچه کمتر از سوره­ی اصطلاحی باشد) گفته شده؛ مانند «یحذر المنافقون ان تنزل علیهم سورة تنبّئهم بما فی قلوبهم» (سوره­ی توبه، آیه­ی 64)، «و إذا انزلت سورة ان امنوا بالله و جاهدوا مع رسوله»(سوره­ی توبه، آیه­ی 86)، «و یقول الذین امنوا لولا نزّلت سورة فاذا انزلت سورة محکمة و ذکر فیها القتال» (سوره­ی محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم، آیه­ی 20). روشن است که در این موارد مراد سوره­ی کامل نیست؛ زیرا هراس منافقان و انتظار مومنان درباره نزول سوره­ی تام و کامل نبود. در این موارد مراد از سوره، دسته­ای از آیات با ویژگی مزبور است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 5، ص 300- 301). در آیه­ی محل بحث نیز محتمل است مراد سوره­ی اصطلاحی نباشد. بنابراین به هر دسته از آیات قرآن که مضمون منسجم داشته باشد، تحدی شده است.

تنوین «بسورةٍ» نیز تنوین وحدت است؛ یعنی یک سوره.

شهدائَکُم:  مراد از شهید در اینجا «گواه یا کارشناس» نیست، بلکه «یاور و معین» است؛ زیرا در مبارزه و معارضه، وجود معاون موثر است و آنجا که گواه یا کارشناس سودمند است، صحنه­ی محاکمه و داوری است و آنچه عنصر اصلی محتوای آیه­ی تحدی را تامین می­کند همان مبارزه است، نه محاکمه.

مهمترین اصل بعد از توحید عبادی، نبوت است. در آیه­ی قبل لزوم عبادت را مبرهن کرد و در این آیه طریق شناخت آورنده­ی مراسم عبادی بازگو شد؛ یعنی اگر در توحید عبادی تردید دارید حدّ وسط برهان آن خلقت و ربوبیت و مانند آن است و اگر در وحی و نبوت شک دارید، حد وسط آن معجزه است.

در این کریمه از جمله­ی شرطیه استفاده شده است. قضیه­ی شرطیه مستلزم جهل یا شک گوینده نیست، زیرا در شرطیه­ی متصله­ی لزومیه، جزم به تلازم است و در منفصله­ی عنادیه جزم به تعاند، وگرنه خصوص مقدم وتالی ممکن است هر دو قطعی الوجود یا قطعی العدم باشد؛ چنانکه ممکن است مشکوک باشد. خداوند علم قطعی به ریب کافران داشت، لیکن فرهنگ محاوره مقتضی نرمش در تعبیر است؛ زیرا عبارت ملایم جاذبه­ی ویژه دارد.

قرآن کریم در آیه­ی مورد بحث و آیه­ی بعد خطاب به مخالفان، مطلبی را به صورت قیاس استثنایی بیان کرده است: اگر شما در حقانیت قرآن تردید دارید و آنرا ساخته­ی فکر بشر می­پندارید، پس اوردن همانند آن باید برای شما ممکن باشد؛ در صورتیکه اگر همه­ی شما توان خود را به­کار گیرید قطعا نمی­توانید مانند آن­را بیاورید و همین ناتوانی شما نشانه­ی کلام الله بودن قرآن است.

نزاهت قرآن از ریب 

در قرآن کریم در برخی آیات مانند (ذالک الکتاب لاریب فیه) (سوره بقره، آیه 2) مدعی است که قرآن هرگز ریب بردار نیست و در برخی آبات مانند (وان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا) در مقام نفی برمی­آید.

مفسران در مورد آیات فوق بر دو نظرند:

1-     جمله (لا ریب فیه) در مقام نهی از ریب است نه نفی بدان معنا که منافقان و کافران که درباره قرآن شک دارند، نباید شک کنند

2-     جمله (لا ریب فیه) در مقام نفی از ریب است بدان معنا است که در قرآن کریم هیچ منشا  ریبی وجود ندارد و اگر شکی وجود دارد از ناحیه بیننده است.

پس این که در آغاز سوره بقره می­فرماید: (ذالک الکتاب لاریب فیه)و همچنین می­فرماید (وان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا) بدین معناست که این شما هستید که در شک فرو رفته­اید وگرنه شک به حریم کتاب الهی راه نمی­یابد.

قرآن کریم اصول و معارف دین و حق بودن آنها را بدیهی می­داند و امر بدیهی شایسته شک و ریب نیست و می­فرماید: (افی­الله شک فاطر السماوات و الارض) (سوره ابراهیم، آیه 10) و درباره حق بودن وحی و رسالت می­فرماید: (ذالک الکتاب لاریب فیه) اما اگر کافران و منافقان درباره اصول دین شک دارند نه برای آن است که آن حقایق قابل ریب است، بلکه براثر کوری منکران است. از این رو دربرخی آیات می­فرماید: (بل ادراک علمهم فی­الاخره بل هم فی شک منها بل هم منها عمون) (سوره نمل، آیه 66) کسی که قدرت تعقل را از دست داده باشد، کور است.

تذکر1- وقتی معارف الهی مجال شک نباشد، قطعا مجال انکار نیز نخواهد بود و چون معاندان انکار خود را به­صورت شک ذکر کردند، خداوند نیز از همان شک سخن گفته است.

تذکر 2- تعبیر قرآن درباره خداوند و نیز خود قرآن این است که هردو نورند: (الله نور السموات و الارض) (سوره نور، آیه 35) و درمورد قرآن می­فرماید: (قد جائکم من الله نور و کتاب مبین) (سوره مائده، آیه 15) بدیهی است که نور شک پذیر نیست، مگر آنکه بیننده نابینا باشد.

ریب و شک بر دو قسم است، برخی قابل درمان و برخی غیر قابل درمان. عده­ای در اوایل امر در کلام الله شک دارند و پس از دقت می­فهمند که قرآن کلام الله است. ولی عده­ای لجوجانه ایستادگی می­کنند و این گروه قابل درمان نیستند و درباره آنها می­فرماید: (وارتاب قلوبهم فهم فی ریبهم یترددون) (سوره توبه، آیه 45) و اینان همواره گرفتار ریب و تردیدند.

ریبی که کافران و منافقان درباره قرآن کریم داشتند گاهی مستقیما مربوط به مبدا فاعلی آن بوده است و گاهی مربوط به مبدا قابلی. گاهی می­گفتند این کلام الله نیست و ما نیز می­توانیم مانند آن سخن بگوییم و گاهی می­گفتند که چرا کلام خدا بر ما نازل نمی­شود که قرآن کریم در پاسخ گروه اول می­فرماید اگر شک دارید چرا مشابه آن را نمی­آورید و درباره گروه دوم می­فرماید: (الله اعلم حیث یجعل رسالته) (سوره انعام، آیه 124)

عبد محض خدا

به تعبیر برخی از بزرگان کاربرد کلمه عبد به­طور مطلق در قرآن کریم مخصوص پیامبر اکرم است زیرا کسی که نسبت به غیر خدا حّر مطلق است، می­تواند نسبت به خدا عبد مطلق باشد. خداوند متعال بنده مطلق درهمه اعصار را پیامبر اکرم می­داند و عبد مطلق نیاز به قید ندارد.

همه پیامبران و معصومان تحت لوای عبد محض و مطلق خداوند یعنی پیامبر اکرم هستند از این رو دیگران عبدالرّحمان  یا عبدالرّحیم و یا حتی عبدالله شدند لیکن پیامبر اکرم به مقامی رسید که عبده لقب گرفت. عبد هویّت مطلقه است که منشا همه اسمای حسنای الهی است و به همین دلیل است که در تشهد می­گوییم: و اشهد ان محمدا عبده و رسوله...

رسول اکرم سیّد الاولین و الاخرین است چنانکه می­فرماید انا سیّد ولد آدم ولا فخر... واین سیادت مطلق تنها به برکت عبودیت مطلق اوست و کسی به این مقام نائل می­شود که از همه قیدها آزاد باشد.

تحدی و اعجاز قرآن

همان گونه که در قرآن، خطاب به کسانی که به ربوبیت پروردگار شک داشتند خطاب شد «فات بها من المغرب» (سوره بقره، آیه 258) در این آیه هم خطاب می­شود اگر در حقانیت قرآن شک دارید مانند آن را بیاورید.

سوره در این آیه اسم جنس است و مراد از آن هر سوره ای از سوره­های قرآن کریم مانند کوچکترین آن، یعنی سوره کوثر است. در برابر کسانی که در راستی کوچکترین سوره  قرآن تردید دارند، نباید پیشنهاد شود سوره ای مانند سوره بقره بیاورند.

تحدی در قرآن گاهی برای تمام قرآن است«قل لئن اجتمعت الانس والجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا ياتون بمثله» (سوره اسرا، آیه 88) گاهی در برابر ده سوره قرآن است«ام يقولون افتريه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتريات» (سوره هود، آیه 13) و در آیه مورد بحث در برابر یک سوره است.

قرآن کریم سخن خداوند است و چون خداوند مثل ندارد، سخن او هم مثل ندارد. نه اینکه مثل دارد ولی دیگران از آوردن ان عاجزند. مانند آیه«و من يدع مع الله الها آخر لا برهان له به فانما حسابه عند ربه» (سوره مومنون، آیه 117) که در آن اصلا کفر برهان ندارد. نه اینکه برهان دارد و کافران از آوردنش عاجزند.

اعجاز قرآن به علت آن است که به حقیقتی برتر متکی است«انه لقرآن كريم # فى كتاب مكنون # لا يمسه الا المطهرون» (سوره واقعه، آیات 79-77) کافران و منافقان چون از این حقیقت ناآگاهند به مبارزه با آن پرداخته اند.