حکمت متعالیه استاد یزدان پناه 66

فارابی  و تحقق فلسفه اسلامی 

بحث توحید در فلسفه فارابی

ما در باب تحقیق فلسفه­ی اسلامی از امکان فلسفه­ی اسلامی شروع کردیم و می­خواستیم که فلسفه­ای پدید بیاید که هماهنگ با خطوط کلی آموزه­های اسلامی که قبلاً برشمردیم باشد. بحث از کندی شروع شد ولی فلسفه ی او را به عنوان آغاز فلسفه­ی اسلامی ندانستیم. ولی در فارابی عملاً ما با فلسفه­ی اسلامی روبرو هستیم و خطوط کلی آموزه­های اسلامی را رعایت کرده و سعی نموده که آموزه­های اسلامی را به کار بندد و گزاره­های معرفتی و اعتقادی دین را در فلسفه­ی خود آورده است .

...

گفتیم این فلسفه از یونان آمده بود و سپس رنگ نو افلاطونی پیدا کرده بود و بعد به دست کندی و بعد از او فارابی رسید و کار فارابی عملاً این بود که هر آموزه­ایی از آموزه­های آن­ها را که با متون دینی ما سازگار است را گزینش کرد و پس ار آن دست بکار شده و برای تثبیت گزاره های فلسفی متون دینی تلاش کرد .

در جلسه­ی گذشته به برخی اشاره شد. در مبحث توحید ایشان ذات واحد را که دارای وجود از خود هست و هیچ موجودی بر آن تقدم ندارد ، مطرح نموده و ذکر کرده این ذات در نهایت کمال است و هیچ نقصی در آن راه ندارد و چنان وحدتی دارد که هیچ­گاه این وحدت منافی با ذات نیست و پس از آن بسیاری از اسماء حسنی را  مطرح کرده مثل اسم علیم ، حی ، حق ، جواد و جمیل و ...  عملاً دارد کاری انجام می­دهد که بین فلسفه و دین هست.

بحث علم حضرت حق به اشیا در فلسفه فارابی

در بحث علم ، علم حضرت حق به خود را گفتیم و اما علم او به اشیاء دیگر و علم قبل از ایجاد باقی مانده بود که باید اشاره کرد : در کتاب اسرارالایات و یا علم الیقین فیض ، آیات و روایات بسیار در باب علم قبل از ایجاد آورده شده است و در عین حال این اندیشه در کتب شرح (لام دا) جناب ارسطو ، ( شرح آن بخش لامی که در مابعدالطبیعه آورده ) مطرخ شده و شارحان ارسطویی که نوافلاطونی بودند بیان کرده­اند : مسئله ا­ی به اسم عقل اول به خودی خود لازم دارد علم عقل اول به همه­ی اشیاء را  قبل از ایجاد ، بنابراین علم حق به اشیاء را در سنت افلاطونی داریم . و این اندیشه از این جا شکل گرفت .

فارابی علم قبل از ایجاد را در چند جا دارد که یکی از آن­ها در کتاب سیاست المدنیه در صفحه­ی34 این بحث را مطرح کرده : خداوند سبحان خودش را تعقل کرد و ذاتش همه­ی موجودات را ، چون همه­ی موجودات از او مشتق اند . حالا این به چه نحو است؟ به شکل علم اجمالی که ملاصدرا گفته یا به شکلی که مشاء می­گوید به اسم لوازم ، از سیاق بحث او می­فهمیم که به لوازم اشاره دارد در جلوتر گفته ( وقتی خود را تعقل کرد مثل اینکه همه­ی موجودات را تعقل کرده ) دلیلی که برای این مطلب آورده روشن می­کند که اشاره به لوازم دارد . و آن دلیل آن است که ( چون همه­ وجودشان را از حق اقتباس می­کنند پس به عنوان معالیل و لوازم او هستند و حضرت حق که علم به خود دارد علم به معالیل خود هم دارد .

باید این نکته را فراموش نکرد که این تحلیل ناکافی است ولی عجالتاً علم قبل از ایجاد را درست کرده و راه را برای مسئله­ی علم اجمالی و تفصیلی ملاصدرا باز کرده است .

متن دیگری که در این زمینه هست در صفحه­ی 306 کتاب الجمع بین رأیین آمده : خداوند حی است و ایجاد کننده و قبل از آن­که ایجاد کند باید تصورش را داشته­باشد تا ایجاد کند و این تصورش هم هیچ اشتباهی در آن پیدا نمی­شود. ایشان اگرچه دارد بحث مُثل افلاطونی را بر علم ربوبی تطبیق می­دهد ولی الان بحث ما این نیست و عجالتاً نشان می­دهد که علم ربوبی را این شکلی قائل است  ، در ادامه می­گوید علم ربوبی تغییر پذیر نیست . اگر کسی نفی بکند علم ربوبی را در نتیجه لازم است بگوید که خدا عالَم را گزاف خلق کرده است . و از این مبحث چیز دیگری هم یافت می­شود و آن نظام احسن الهی است و عنایت . در ص 103 کتاب می­گوید هر شی در بهترین مواضع قرار دارد و اگر شک دارید کتاب تشریح را بخوانید . و حتی تا شریعت باید این نظام احسن الهی را ادامه داد(ضرورت شریعت و ارسال رسل را با بحث نظام احسن تثبیت می کند) ، مگر می شود نظام احسن الهی انسان را خلق کند و سعادتی داشته باشد ولی به او نگوید سعادت چیست ؟

ایشاندر کتاب فصول منتزعه  در مورد علم خدا اشاره کرده که سه قول وجود دارد :

1- علم به اشیاء ندارد و فقط به خود علم دارد   که این قول را نمی­پذیرد .

2- به اشیاء علم دارد به نحو جزیی که می­گوید با مفاسد همراه است یعنی باعث می­شود که مثلاً تغیر در حضرت حق به وجود بیاید که این را هم قبول ندارد

3- به اشیاء علم دارد به نحو کلی این امر را می­پذیرد یعنی جزییات را علم دارد ولی به نحو کلی .

پس تا اینجا نظام احسن الهی را هم که در متون دینی هست اشاره کرده مسئله­ی عنایت و مدبر عالم بودن و علم قبل از ایجاد را هم بیان شد که همه تقریباً در متون دینی هست .

مسئله­ی دیگر افاضه­ی وجود است ؛ که فارابی از آن­هایی است که در نظام پیچیده بعد از حق سبحانه و تعالی عقول عشره را قبول می­کند و بعد از آن به عالم ماده می­رسد و عقول عشره را با رابطه­ی طولی و علت و معلولی مافوق عالم ماده قرار می­دهد ولی جالب اینکه ایشان هر جایی که به بحث خلق و ایجاد رسیده  الله خالق کل شی را دارد . مثل ص 57 سیاست مدنیه و ص 102 الجمع بین رأیین .

بحث صمد بودن خدا در فلسفه فارابی

مسئله­ی دیگری در اندیشه­ی دینی هست اینکه خدا صمد است و بی نقص و متون دینی می گویند که بی نقص واقعی فقط خداست و بقیه همه دارای نقص می­باشند ایشان همین بحث را در فضای فلسفی اثبات کرده (ص40 از سیاست المدنیه)که هر شیی را که بگویید بی نقص نیست. حتی عقل اول چون بالاخره وجودش را از خدا گرفته یعنی نداشته که بهش دادند . و این یعنی نقص. ولی خدا از هر نقصی مبراست . 

     

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها حکمت متعالیه استاد یزدان پناه 66